نشسته ام که بخندم به اعتبارِ خودم!
نشسته ام که بخندم به اعتبارِ خودم!
که رفته دار و ندارم سرِ قمارِ خودم!
جدا شدیم و نگفتی که بعد رفتنِ تو،
کجا به من برساند تو را قطارِ خودم!
چه روزهایِ بدی بعدِ رفتنت آمد!
چه روزها که شدم بی تو بی قرارِ خودم!
همیشه سهم من از زندگی مشخص بود،
شبیهِ گریه نبودی در انتظارِ خودم!
شکار من نشدی تا همیشه گریه کنم،
به یاد لحظه ی دل کندن از شکارِ خودم!
دلم گرفته از این عصرِ بی تو یخبندان،
منی که فاصله ها دارم از بهارِ خودم!
و نیستی که بفهمی چه حسرتی دارم،
برای فاتحه خواندن سرِ مزارِ خودم!
#محمد
که رفته دار و ندارم سرِ قمارِ خودم!
جدا شدیم و نگفتی که بعد رفتنِ تو،
کجا به من برساند تو را قطارِ خودم!
چه روزهایِ بدی بعدِ رفتنت آمد!
چه روزها که شدم بی تو بی قرارِ خودم!
همیشه سهم من از زندگی مشخص بود،
شبیهِ گریه نبودی در انتظارِ خودم!
شکار من نشدی تا همیشه گریه کنم،
به یاد لحظه ی دل کندن از شکارِ خودم!
دلم گرفته از این عصرِ بی تو یخبندان،
منی که فاصله ها دارم از بهارِ خودم!
و نیستی که بفهمی چه حسرتی دارم،
برای فاتحه خواندن سرِ مزارِ خودم!
#محمد
۱۳۴
۰۳ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.