از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند

از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند

می روی گاهی زیادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند

تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند

تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند

یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند

چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند

سید هوشنگ موسوی
دیدگاه ها (۴)

به+خدا+عشق،+به+رسوا+شدنش+می‌ارزد و+به+مجنون+و+به+لیلا+شدنش+...

چیست این آتش سوزنده که در جان من است ؟ چیست این درد جگر سوز...

موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد رود را از جگر کوه به دریا...

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بستنگفتم عزیزم این کار را نکننگفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط