(پایان ما)
«p18»
+چرا به ما نگاه میکنن؟
_واقعا نمیدونم. دارم کم کم به خودم شک میکنم.
یک نگاه می اندازم به هردومون .
+هه . چون دستمو گرفتی...
_اوه خدا. ببخشید.
+نه اوکیه.
سریع از هم دور میشیم و به سمت کلاس میرویم.
سر جایمون میشینیم.
جنا به سمتم میاد...
_سلاااام.
+سلام جنا.
_دیروز با مایک کجا رفتی؟
+هییییی.
آروم در گوشش میگم ...
+زنگ تفریح برات توضیح میدم.
من که اونو میپیچونم ولی اشکالی نداره.
سر جایش میشینه.
این زنگ هنر داریم.
معلم وارد کلاس میشه...
_خب بچهها.امروز باید گروه های دو نفره درست کنید.سریع تر هم گروهی خودتونو انتخاب کنید.
مایک سریع اول از همه دستشو سمت من میگیره.
_خب مایک...میخوای با آملیا باشی.آملیا تو راضی هستی؟!میخوام بگم آره ولی...
+راستش خانوم...ن.
نمیزاره حرفمو تموم کنم...
_بله خانوم راضیه.
معلم قبول میکنه.
به مایک چپ چپ نگاه میکنم و اون صندلیش رو نزدیکم میکشه.
زنگ کسل کننده هنر تموم میشه.
+چرا به ما نگاه میکنن؟
_واقعا نمیدونم. دارم کم کم به خودم شک میکنم.
یک نگاه می اندازم به هردومون .
+هه . چون دستمو گرفتی...
_اوه خدا. ببخشید.
+نه اوکیه.
سریع از هم دور میشیم و به سمت کلاس میرویم.
سر جایمون میشینیم.
جنا به سمتم میاد...
_سلاااام.
+سلام جنا.
_دیروز با مایک کجا رفتی؟
+هییییی.
آروم در گوشش میگم ...
+زنگ تفریح برات توضیح میدم.
من که اونو میپیچونم ولی اشکالی نداره.
سر جایش میشینه.
این زنگ هنر داریم.
معلم وارد کلاس میشه...
_خب بچهها.امروز باید گروه های دو نفره درست کنید.سریع تر هم گروهی خودتونو انتخاب کنید.
مایک سریع اول از همه دستشو سمت من میگیره.
_خب مایک...میخوای با آملیا باشی.آملیا تو راضی هستی؟!میخوام بگم آره ولی...
+راستش خانوم...ن.
نمیزاره حرفمو تموم کنم...
_بله خانوم راضیه.
معلم قبول میکنه.
به مایک چپ چپ نگاه میکنم و اون صندلیش رو نزدیکم میکشه.
زنگ کسل کننده هنر تموم میشه.
۹۱۷
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.