بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول : مرد نابینا و فانوس :
قرنها پیش، در کشور ژاپن، فانوس هایی از خیزران و کاغذ میساختند و داخل آن شمع میگذاردند. شبی، یک مرد کور، دوستی را ملاقات کرد. دوست، فانوس به دستش داد، که تا خانه همراه خود ببرد. کور گفت: احتیاجی به فانوس ندارد. تاریکی و روشنایی برای من یکی است.
دوست پاسخ داد: میدانم که برای یافتن راه به فانوس احتیاج نداری. ولی اگر فانوسی بهدست نداشته باشی، ممکن است در تاریکی شب، کسی دیگر به تو برخورد نماید. فانوس را با خود ببر.
مرد کور، با فانوس به راه افتاد، و هنوز راهی دور نهپیموده بود که تنۀ محکمی خورد،و باتحیّر اظهار داشت: چرا جلویت را نگاه نمیکنی؟ مگر فانوس را نمیبینی؟
عابر جواب داد: برادر، فانوست خاموش شده است.
مهم: وقتی به این داستان تعمق می کنیم، خیلی فراتر از آنرا متوجه می شویم.زیرا این داستان بهظاهر ساده، سَمبلی از واقعیتهای درونی هر انسان میباشد.
در این داستان هر شخصیت، جای خود را به واقعیتهای زندگی ما داده است. برای مثال:
1- مرد کور، یعنی: شخصی که جاهل است، و آنقدر در جهل خود فرو رفته که حتی کمبود علم و دانش را احساس نمیکند.
2- مرد بینا، یعنی: شخصی که نادان است، و دنبال کسب معلومات و علم و دانش میرود،و کمبود آنرا احساس میکند.
3- دوست، که فانوس خود را به مرد کور میدهد، یعنی: استاد عالِم و با تجربه.
4 - عابر، که متوجۀ خاموش شدن فانوس مردکور گشت،یعنی: شخصی که دانا است،و دنبال کسب معلومات و علم و دانش رفته، و آنرا از استاد فرا گرفته است.
5 - فانوس، یعنی:علم و دانش و نور و دانایی و روشنایی.
6 -تاریکی شب،یعنی:ظلمت، تاریکی، جهل،نادانی، حباب، سراب، دنیا.
7- خانه، یعنی:هدف، نهایت، رسیدن به خدا، تکامل.
8 - روشنایی روز، یعنی:حقیقت، کشف و شهود، راستی، آخرت.
9- تنۀ محکم خوردن مرد کور، یعنی:زمین خوردن افراد جاهل بهخاطر جهلشان، شکست خوردن، بدبختی، فلاکت.
10 - تعجب و تحیّر مرد کور، یعنی: افراد جاهل فکر میکنند که حق با آنهاست و همه چیز را آنها میدانند.درصورتیکه کاملاً دراشتباه و سراب تخیلات خود سیر میکنند. و تازه فکر میکنند که دیگران اشتباه می کنند، و همیشه درحال شِکوه و شکایت و نقزدن میباشند.(ادامه دارد...)
قسمت اول : مرد نابینا و فانوس :
قرنها پیش، در کشور ژاپن، فانوس هایی از خیزران و کاغذ میساختند و داخل آن شمع میگذاردند. شبی، یک مرد کور، دوستی را ملاقات کرد. دوست، فانوس به دستش داد، که تا خانه همراه خود ببرد. کور گفت: احتیاجی به فانوس ندارد. تاریکی و روشنایی برای من یکی است.
دوست پاسخ داد: میدانم که برای یافتن راه به فانوس احتیاج نداری. ولی اگر فانوسی بهدست نداشته باشی، ممکن است در تاریکی شب، کسی دیگر به تو برخورد نماید. فانوس را با خود ببر.
مرد کور، با فانوس به راه افتاد، و هنوز راهی دور نهپیموده بود که تنۀ محکمی خورد،و باتحیّر اظهار داشت: چرا جلویت را نگاه نمیکنی؟ مگر فانوس را نمیبینی؟
عابر جواب داد: برادر، فانوست خاموش شده است.
مهم: وقتی به این داستان تعمق می کنیم، خیلی فراتر از آنرا متوجه می شویم.زیرا این داستان بهظاهر ساده، سَمبلی از واقعیتهای درونی هر انسان میباشد.
در این داستان هر شخصیت، جای خود را به واقعیتهای زندگی ما داده است. برای مثال:
1- مرد کور، یعنی: شخصی که جاهل است، و آنقدر در جهل خود فرو رفته که حتی کمبود علم و دانش را احساس نمیکند.
2- مرد بینا، یعنی: شخصی که نادان است، و دنبال کسب معلومات و علم و دانش میرود،و کمبود آنرا احساس میکند.
3- دوست، که فانوس خود را به مرد کور میدهد، یعنی: استاد عالِم و با تجربه.
4 - عابر، که متوجۀ خاموش شدن فانوس مردکور گشت،یعنی: شخصی که دانا است،و دنبال کسب معلومات و علم و دانش رفته، و آنرا از استاد فرا گرفته است.
5 - فانوس، یعنی:علم و دانش و نور و دانایی و روشنایی.
6 -تاریکی شب،یعنی:ظلمت، تاریکی، جهل،نادانی، حباب، سراب، دنیا.
7- خانه، یعنی:هدف، نهایت، رسیدن به خدا، تکامل.
8 - روشنایی روز، یعنی:حقیقت، کشف و شهود، راستی، آخرت.
9- تنۀ محکم خوردن مرد کور، یعنی:زمین خوردن افراد جاهل بهخاطر جهلشان، شکست خوردن، بدبختی، فلاکت.
10 - تعجب و تحیّر مرد کور، یعنی: افراد جاهل فکر میکنند که حق با آنهاست و همه چیز را آنها میدانند.درصورتیکه کاملاً دراشتباه و سراب تخیلات خود سیر میکنند. و تازه فکر میکنند که دیگران اشتباه می کنند، و همیشه درحال شِکوه و شکایت و نقزدن میباشند.(ادامه دارد...)
- ۴۵۹
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط