راه گریزی نبود

راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو
همچون جزیره‌ای خواهم زیست...

#شیرکو_بیکس
@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۱)

._🌹 _شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق میزدتا برسد به پاییزمج...

منِ بی تومنِ بعد از تو چه غریب و آشناسمیان انبوه آدم های انس...

شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق می زند تا برسد به پاییز مجا...

گاهی بین سمفونیِ شلوغ و پر سروصدای زندگی‌ات قَد دو سه میزان ...

.#به عزراییل چشمانت بگو، مهلت نمی خواهم"به خشم ابروت دلخوشتر...

🌱🍒اگر هنوز من آواز آخرین توامبخوان مرا و مخوان جز مرا که می ...

باز آی، که از جان اثری نیست مرامدهوشم و از خود خبری نیست مرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط