*اسم فیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
*اسمفیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
پآرت:1
نویسنده:kimjk
*ویو کوک
امروز بلاخره قراره پاشو توی دانشگاه بزاره
یکی از ارزوهاش رفتن به دانشگاه و سربلندی خانوادش بود..
دستی تو موهای فرش برد و وارد حیاط شد
کلی هیجان داشت..
بلاخره تونسته بود به یکی از ارزوهاش برسه..
..
از خاب بیدار شده بود حوصله رفتن نداشت اما باید میرفت.. بعد از کلی تعطیلات قرار بود به دانشگاه بره..
دلش نمیخاست درسش رو ادامه بده اما بخاطر مستقل شدن این راه بهتری بود.. درسته کار میکرد اما درس بهترین راه چاره بود
وارد حیاط شد و یکی از دوست هاشو دید
ته:هی.. سلام
یوجین:سلام پسر.. بلاخره تونستم بعد چند ماه ببینمت.. ی خبری از ما نگیریا
ته:کار داشتم.. ببخشید
یوجین:امیدوارم تو کلاس هم بیوفتیم..
ته:اره.. بریم
زنگ خورد و همه وارد کلاس شدن و منتظر استاد بودن..
(استاد:یانگ سو)
استاد وارد کلاس شد و جو کلاس اروم تر شد
بعد از چند کلمه حرف.. یانگ سو دانش اموز های جدیدش رو دعوت کرد تا به کلاسش برن
یانگ سو:جئون جونگکوک. کیم تهیونگ. یون جون. یوجین از دانش اموز های جدید کلاسمون هستن.. بفرمایین بشینید پسرا ..
هر 4 نفر به سمت میز های اخر کلاس رفتن و نشستن
ته و یوجین کنار هم و یون جون و کوک کنار هم و پشت اون ها نشستن
یانگ سو:خب بچه ها امروز میخام یه کم باهم اشنا شیم.. با بچههای جدید..و.. امروز روز اوله و روز درس نیست..
یوجین:کاش همه استاد ها مثل شما بودن..
یانگ سو:بله.. همه استاد ها روش خودشون رو دارن.. خب بچه ها خودمو معرفی میکنم.. یانگ سو هستم.. بچه های جدید هم خودشون رو یه بار دیگه معرفی کنن..
یوجین:من معرفی میکنم اول.. یوجین هستم.. سال دوم دانشگاه 21 سالمه و همین.. خوشحالم که با شما توی یه کلاس هستم
پآرت:1
نویسنده:kimjk
*ویو کوک
امروز بلاخره قراره پاشو توی دانشگاه بزاره
یکی از ارزوهاش رفتن به دانشگاه و سربلندی خانوادش بود..
دستی تو موهای فرش برد و وارد حیاط شد
کلی هیجان داشت..
بلاخره تونسته بود به یکی از ارزوهاش برسه..
..
از خاب بیدار شده بود حوصله رفتن نداشت اما باید میرفت.. بعد از کلی تعطیلات قرار بود به دانشگاه بره..
دلش نمیخاست درسش رو ادامه بده اما بخاطر مستقل شدن این راه بهتری بود.. درسته کار میکرد اما درس بهترین راه چاره بود
وارد حیاط شد و یکی از دوست هاشو دید
ته:هی.. سلام
یوجین:سلام پسر.. بلاخره تونستم بعد چند ماه ببینمت.. ی خبری از ما نگیریا
ته:کار داشتم.. ببخشید
یوجین:امیدوارم تو کلاس هم بیوفتیم..
ته:اره.. بریم
زنگ خورد و همه وارد کلاس شدن و منتظر استاد بودن..
(استاد:یانگ سو)
استاد وارد کلاس شد و جو کلاس اروم تر شد
بعد از چند کلمه حرف.. یانگ سو دانش اموز های جدیدش رو دعوت کرد تا به کلاسش برن
یانگ سو:جئون جونگکوک. کیم تهیونگ. یون جون. یوجین از دانش اموز های جدید کلاسمون هستن.. بفرمایین بشینید پسرا ..
هر 4 نفر به سمت میز های اخر کلاس رفتن و نشستن
ته و یوجین کنار هم و یون جون و کوک کنار هم و پشت اون ها نشستن
یانگ سو:خب بچه ها امروز میخام یه کم باهم اشنا شیم.. با بچههای جدید..و.. امروز روز اوله و روز درس نیست..
یوجین:کاش همه استاد ها مثل شما بودن..
یانگ سو:بله.. همه استاد ها روش خودشون رو دارن.. خب بچه ها خودمو معرفی میکنم.. یانگ سو هستم.. بچه های جدید هم خودشون رو یه بار دیگه معرفی کنن..
یوجین:من معرفی میکنم اول.. یوجین هستم.. سال دوم دانشگاه 21 سالمه و همین.. خوشحالم که با شما توی یه کلاس هستم
۲.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.