*اسم فیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
*اسمفیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
پآرت:3
نویسنده:kim jk
*یون جون:چه خوب.. کاش منم مثل تو بودم..
کوک:هوم..
یون جون پدرش یکی از رئیس مافیای اون شهر بود.. اما کسی خبر نداشت..
..
بعد از مدرسه به خونه رفته بود.. اما الان باید به محل کارش میرفت..
پاشو روی پارکت چوبی مغازه گذاشت و واردش شد
خانم مین در حال تمیز کاری بود.. اون یکی از مهربون ترین کسایی بود که تهیونگ به چشمش دیده بود
ته:سلام خانم مین باز هم شما دارین کار میکنید که.. بهتون گفتم شما دست به چیزی نزنید
پیر زن مهربون به ارومی روش رو به سمت پسر بر گردوند و با مهربونی جواب داد
مین:سلام عزیز دلم.. تو نگران من نباش عزیزم.. بیا بشین بقل شومینه هوا سرده..
ته به سمت صندلی چوبی که دقیقا بقل شومینه بود رفت و نشست
ته:خانم مین.. لطفا بزارید من تمیز میکنم..
مین:باشه پسرم. . پس من میرم کتاب هارو مرتب کنم
ته که میدونست حرف زدن با خانم مین فایده ایی نداره ادامه نداد
خانم مین همیشه نگران این بود که ته کار هارو تنهایی انجام نده.. بخاطر همین کمکش میکرد
مین:امروز رفتی دانشگاه؟
ته:بله.. امروز روز خوبی بود.. به غیر از من 3 نفر دیگه هم تازه وارد بودن
مین:چقدر خوب.. تنها نبودی پس..
ته:بله
مین:پسرم دمنوش رو تازه درست کردم بخور تا سرما نخوری
ته:ممنون خانم مین
خانم مین با مهربونی سری تکون داد و مشغول کارش شد*
پآرت:3
نویسنده:kim jk
*یون جون:چه خوب.. کاش منم مثل تو بودم..
کوک:هوم..
یون جون پدرش یکی از رئیس مافیای اون شهر بود.. اما کسی خبر نداشت..
..
بعد از مدرسه به خونه رفته بود.. اما الان باید به محل کارش میرفت..
پاشو روی پارکت چوبی مغازه گذاشت و واردش شد
خانم مین در حال تمیز کاری بود.. اون یکی از مهربون ترین کسایی بود که تهیونگ به چشمش دیده بود
ته:سلام خانم مین باز هم شما دارین کار میکنید که.. بهتون گفتم شما دست به چیزی نزنید
پیر زن مهربون به ارومی روش رو به سمت پسر بر گردوند و با مهربونی جواب داد
مین:سلام عزیز دلم.. تو نگران من نباش عزیزم.. بیا بشین بقل شومینه هوا سرده..
ته به سمت صندلی چوبی که دقیقا بقل شومینه بود رفت و نشست
ته:خانم مین.. لطفا بزارید من تمیز میکنم..
مین:باشه پسرم. . پس من میرم کتاب هارو مرتب کنم
ته که میدونست حرف زدن با خانم مین فایده ایی نداره ادامه نداد
خانم مین همیشه نگران این بود که ته کار هارو تنهایی انجام نده.. بخاطر همین کمکش میکرد
مین:امروز رفتی دانشگاه؟
ته:بله.. امروز روز خوبی بود.. به غیر از من 3 نفر دیگه هم تازه وارد بودن
مین:چقدر خوب.. تنها نبودی پس..
ته:بله
مین:پسرم دمنوش رو تازه درست کردم بخور تا سرما نخوری
ته:ممنون خانم مین
خانم مین با مهربونی سری تکون داد و مشغول کارش شد*
۱.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.