𝑾𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒆𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒊𝒈𝒈𝒆𝒔𝒕 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒃𝒐𝒔𝒔...

𝑾𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒆𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒊𝒈𝒈𝒆𝒔𝒕 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒃𝒐𝒔𝒔...

وقتی میشی معشوقه بزرگترین ارباب مافیا....

فصل 3 پارت 4

شرط پارت بعد

70 لایک
500 کامنت

بلند شدم و به سمت ماشین رفتم...

به راننده گفتم به خونه تهیونگ بریم تا باهاش صحبت کنم ببینم اینا واقعیت داره یا ن....

وقتی رسیدم بدون هیچ در زدن درو باز کردم!!

چی شد؟

از عصبانیت قرمز شده بودم

ا.ت و ته رو دیدم که ته ا.ت رو بغل کرده بود

وقتی درو باز کردم ا.ت از بغلش در اومد

تهیونگ:ج....جیمین م...من

جیمین: حرف نزن حرف نزننننننننن(با صدای بلند)

ا.ت:داد نزن😶

جیمین:اونوقت چرا؟ (در حالی که به سمت ا.ت میره)
شما چی باشین

ا.ت:هر کی باشم بازم نمی‌فهمم کجاش به تو مربوطه!

جیمین:فک کردی کیهی که اینجوری باهام حرف میزنی؟

ا.ت:اوم شاید کسی هیچ آرزویی نداره؟

جیمین:(در حالی که دست ا.ت رو میگیره) بیا بریمباهات کار دارم

ا.ت:من باتو هیچ جا نمیام(داد)

جیمین:اونوقت چرا؟

ا.ت:چون دلیلی نمیبینم باهات بیام😠

جیمین:یادت رفت که تو فقط یه برده بودی؟

تهیونگ:جیمین چی داری میگی

بس کن

من هیچوقت ا.ت رو واسه بردگی نگرفتم

و توام اینو یادت رفته که ا.ت رو من گرفتم؟......