یه روزی .... تو همین دنیایه مجازی .... دلبستم .... به کسی
یه روزی .... تو همین دنیایه مجازی .... دلبستم .... به کسی که کیلومترها ازم دور بود ..... اولش با کل کل شروع شد و رو کم کنی .... ... کم کم شد تماس تلفنیو پیامک .... فکرش واسم پرنگ تر شد ..... شبا تا صب بیدار بودیمو حرف میزدیم ..... یادش بخیر چه شبایی بود .... چه برنامه هایی ....چه ارزوهایه ناکامی.... چه روزایه خوشی ..... شدیم وابسته و دلبسته هم ..... شده بود همه زندگیم ..... فکرو خیاله شبام .... دلیل اروم و قرار روزام ..... اما همه چی اونی نشد که فک میکردیم ..... اونجوری که میخواستیم پیش نرفت ..... میگن بعضی وقتا ادما مجبورن کسیو که همه وجودشونو بخاطر خوده طرف بزاره کنار شد حکایته من ، پا گزاشتم رویه دلمو رفتم .... درده اینکه فک کنه تو نامردی یه کنار ، دلی که خودت مجبور شدی بشکونیش یه کنار..... بعد رفتنش کارم بود مروره خاطراتش .... شده بود همدم تنهاییم .... چه شبایی که با عکسش خوابیدم .... همه عشقم بوسیدنه عکسش از رویه صفحه گوشی بود ..... تو خیالم باهاش زندگی میکردم .... نوازشم میکرد ... میبوسیدم .... اما ..... بیدار که میشدم دوباره تنهاییمو نبودش اوار میشد رو سرم ... چک کردنه پروفایلش دیوونم میکرد.... نگا کردن به پی ویه خالیش روانمو بهم می ریخت ... کامامو سنگین تر کردم .... بالاخره روزا رد شد ... گذشت و گذشت .... تا شدیم غریبه واسه هم ..... تا اینکه الان یهو پیداش شد ..... دوباره یاداوره اون همه خاطرات شد ..... دیواری که ساخته بودم یهو خراب شد رو سرم ..... داغونم کرد دوباره...
۴.۷k
۲۰ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.