pt
pt 8
سرنوشت★
یه پسری اومد و کنارم نشست بخاطر ماسک و کلاهی که رو سرش بود نمیتونستم قیافشو ببینم ..
میخواستم ازونجا برم تا بلند شدم گفت
_پس تو همون یوناعه دبیرستانی نه؟
با تعجب بهش نگاه کردم صداش برام آشنا بود
+شما؟؟
_من جونگکوکم..
تا ماسکشو دراورد و کلاهشو برداشت شناختمش
+تو؟؟؟ وای الان حوصلتو ندارم ..
_میشه لطفا بشینی لطفا ..
_انگار توعم حالت بده میخوام باهات دردودل کنم..
+مگه کسه دیگه رو نداری؟
_نه کسی به حرفام گوش نمیده..
حالش مثل حال خودم بود دلم بحالش سوخت و کنارش نشستم..
+بگو میشنوم.!
_پدرممجبورم کرده باکسی که دوسش ندارم ازدواج کنم.. هعی ولی من نمیشناسمش حتی اسمشم نمیدونم.. دلممیخواد فرار کنم فقط دعا میکنم اون دختره جواب رد بده و من دیگه مجبور نشم ازدواج کنم چون پدرم فقط میخواد من با اون ازدواج کنم(خودتم میخوای وایسا وایسا 😔)
+یعنی چی؟ پدرم یعنی پدر ناتنیم به منم گفت باید با یکی ازدواج کنم ولی قبول نکردم و از خونه زدم بیرون..
باهم زدیم زیر خنده ولی این خنده حرصی بود..
+شاید تلپاتیه..
_ اخه این دیگه چه جور تلپاتیه ؟
ادامه دارد...
سرنوشت★
یه پسری اومد و کنارم نشست بخاطر ماسک و کلاهی که رو سرش بود نمیتونستم قیافشو ببینم ..
میخواستم ازونجا برم تا بلند شدم گفت
_پس تو همون یوناعه دبیرستانی نه؟
با تعجب بهش نگاه کردم صداش برام آشنا بود
+شما؟؟
_من جونگکوکم..
تا ماسکشو دراورد و کلاهشو برداشت شناختمش
+تو؟؟؟ وای الان حوصلتو ندارم ..
_میشه لطفا بشینی لطفا ..
_انگار توعم حالت بده میخوام باهات دردودل کنم..
+مگه کسه دیگه رو نداری؟
_نه کسی به حرفام گوش نمیده..
حالش مثل حال خودم بود دلم بحالش سوخت و کنارش نشستم..
+بگو میشنوم.!
_پدرممجبورم کرده باکسی که دوسش ندارم ازدواج کنم.. هعی ولی من نمیشناسمش حتی اسمشم نمیدونم.. دلممیخواد فرار کنم فقط دعا میکنم اون دختره جواب رد بده و من دیگه مجبور نشم ازدواج کنم چون پدرم فقط میخواد من با اون ازدواج کنم(خودتم میخوای وایسا وایسا 😔)
+یعنی چی؟ پدرم یعنی پدر ناتنیم به منم گفت باید با یکی ازدواج کنم ولی قبول نکردم و از خونه زدم بیرون..
باهم زدیم زیر خنده ولی این خنده حرصی بود..
+شاید تلپاتیه..
_ اخه این دیگه چه جور تلپاتیه ؟
ادامه دارد...
- ۴.۵k
- ۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط