pt

pt 21

سرنوشت★

جوابشون ندادن سریع دوییدم رفتم تو ماشینم سرمو گذاشتم رو فرمون همینطوری بلند بلند گریه میکردم

از شدت حرص پامو گذاشتم رو گاز و با تندترین حالت ممکن رفتم که یهو وسط جاده بودم حواسم نبود خوردم به درخت و دیگه از حال رفتم..

ویو جونگکوک★

دکتر= سلام شما خانم رونا رو میشناسین؟
_بله اتفاقی افتاده؟
دکتر =ایشون الان روشون آب‌جوش ریخته تو بیمارستانن..
_ ا... الان میام
با عجله رسیدم بیمارستان خیلی نگرانش بودم رفتم دیدم‌یه گوشه نشسته داشت‌پماد میزد رو دستش
سریع رفتم بغلش نشستم
_بده من بزنم
رونا= میدونستم میای و تنهام نمیزاری

ویو یونا★
چشمامو به ارومی باز کردم دیدم‌پرستار بالا سرمه دستمو گزاشتم رو سرم خیلی درد میکرد

پرستار= بلاخره بیدار شدین..
+ من کجام؟
پرستار= یه تصادف سطحی داشتین الان تو بیمارستانین
+چی؟
پرستار= کسی که شمارو اورد گفت یه پسره بهتون زنگ زده خیلی نگرانتون شده من دیگه میرم‌اگه کاری داشتین این دکمه رو فشار بدین
+باشه مرسی.
پرستار رفت تو دلم‌گفتم حتما جونگکوکه
که یهو تهیونگ اومد ( تهیونگ دوست جونگکوک و یونا علامت تهیونگ *)

* اح دختر بهوش اومدی انقد نگرانت شدن وقتی شنیدم‌که حد نداره جونگکوک بیرونه چرا اینجا نیست؟

_نه اون نیومده ( با ناراحتی)

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۵)

pt22سرنوشت★* اون عوضی چطور میتونه..( تهیونگ از وضع جونگکوک ...

pt 23 سرنوشت★روزها از اون روز می‌گذشت جونگکوک به رونا نزدیک ...

pt 20سرنوشت★رونا= جونگکوک بخدا مجبور شده بودمم..( همه حرفای ...

pt 19سرنوشت★امشب میخوام شام درست کنم چندوقته درست غذا نخورد...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 4 " ویو جونگکوک : وقت...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط