گاهی فکر میکنم،
گاهی فکر میکنم،
تمام شبهای با من بودنش،
به یک لحظه از تنهایے و غروب جمعه روی این تخت لعنتی نمیارزد...
این روزها،
مرگ هم با من سر جنگ دارد،
انگار فهمیده که این زنده مانی،
خود اعمال شاقه قبل از جان دادن من است...
تمام شبهای با من بودنش،
به یک لحظه از تنهایے و غروب جمعه روی این تخت لعنتی نمیارزد...
این روزها،
مرگ هم با من سر جنگ دارد،
انگار فهمیده که این زنده مانی،
خود اعمال شاقه قبل از جان دادن من است...
۳۹۰
۱۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.