خشن اما مهربون

پارت ۹

رفت اما تو اتاق تا حاضر بشم لباسی رو که یونگی واسم خریده بود رو جلوم گرفتم. دو دل بودم که این لباسو بپوشم یا اون لباسی که بابام واسم خریده بود. اما اون منو هرزه میبینه پس چطوره نشونش بدم که هرزه بودن چه جوریه. لباس یونگی رو داخل کمد گذاشتم و لباس که بابام خریده بود رو پوشیدم. ( صفحه ی بعد ) . جلوی ایینه نشستم و موهامو شونه کردم و ارایش کردم. زنگ خونه به صدا در امد متوجه شدم که مهمون ها امدن. بعد از نیم ساعت کل مهمون ها رسیدن منو حاضر بودم و می خواستم برم پایین در رو باز کردم. با صدای تق تق کفشای پاشنه بلندم نظر کل مهمون ها رو به خودم جلب کردم به پایین پله ها رسیدم مهمون ها هیییی بلندی کشیدن. نگاهی به یونگی انداختم داشت با چشمان منو می خورد.

ویو یونگی

با شنیدن صدای کفشها رو مو چرخوندم ات بود با اون لباس س.ک.س.ی وای چقدر جذاب شده بود. ولی چرا اون لباسو نپوشیده بود...امد سمتم و خم و راست شد و رو به دوستان گفت.

ات: سلام من کیم ات هستم.

... : سلام منم منم کیم نامجون هستم.

... : و منم کیم تهیونگ هستم.

ات: چه جالب فامیلامون یکیه.
و شما چهار تا...

... : اووو من جون جونگ کوک هستم.

... : منم جیهوپ.

... : جین هستم میتونی لهم بگی ورد بای هندسام.

... : منم جیمینم.

ات: اهان خوشبختم.

جین: اووو شوگا این همون دخترست که گفتی واقعا خوشگله.

نیش خندی زدم و منتظر جواب یونگی بودم که امد نزدیکم و گفت.

یونگی : بیا توی اتاقم کارت دارم...

کلی استرس داشتم که الان میخواد باهام چی کار کنه سری تکون دادم و شرابی که دست خدمت کار برداشتم و دادم دست جیمین و لبخندی زد. و به سمت اتاق رفتم....
.......................................................
خوب دوستان لایک کامنت فراموش نشه ممنون از حمایتاتون I love you❤️
دیدگاه ها (۱)

واییی عاشق جدی بودنشم

واییی پیشی

فقط چقدر خوب در اومد

واییی چرا اینا بر نمیگردن به وطنشون

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۲چند ساعت بعدویو اتمدرسه تموم ش...

#پارت۲ رمان : اگه طُ نباشی یکی دیگه شب بود رو تخت دراز کشیده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط