ببخشید میخواستم تو یه پارت بنویسمش ولی زیاد بود مجبور شدم
ببخشید میخواستم تو یه پارت بنویسمش ولی زیاد بود مجبور شدم دو پارت کنم
ادامه ی تک پارتی
فروشنده : ببخشید ولی نشناختم
صاحب مغازه : وای سلام آقای پارک سلام خانم لی
جیمین : دفعه ی بعدی که اومدم این لند هور رو نبینماا
صاحب مغازه: چشم حتما خانم کیممم ( فروشنده )شما اخراجیی خب بفرمائید چی میخواستید
ات : اون لباس آبی رو بیارید
( صاحب مغازه رو با @ این نشون میدم )
@: حتما چشم
ات رفت لباس رو پرو کرد و همون لباس رو گرفت
ات : خب جیمینا نوبت توعه
جیمین : اون لباسه چطوره
ات : عوممم.... خوبه
جیمین : پس همون رو میگیرم
جیمینم اون لباسه رو گرفت
ات : عه راستی من کفش نگرفتم
جیمین : بریم بگیر
ات : اون چطوره
جیمین : خوبه
ات ویو
کفشه خیلی قشنگ بود رفتم اونو گرفتم و از جیمین خدافظی کردم و رفتم خونه تا حاضر شم ساعت ۵ بود
سریع رفتم خونه و رفتم تو اتاقم و لباسا رو با هم ست کردم و پوشیدم و آرایش کردم چون میکاپ آرتیستم مریض شده بود و نیومده بود خودم آرایش کردم و
دیدم ساعت ۶ سریع راه افتادم رفتم سمت استادیوم ( درست نوشتم ؟)
سریع رفتم تو اتاق کوچیکی که پشت صحنه بود که دیدم جیمینم اونجاست
ات : دیر که نکردم
جیمین : نه به موقع رسیدی نیمساعت مونده
ات : خب بزار موهامو درست کنم
نیمساعت بعد
جیمین : ات بدو شروع شددد
ات : اومدم
با جیمین رفتیم رو صحنه و آهنگ رو خوندیم
بعد تموم شدن آهنگ
جیمین گفت.
جیمین: امروز میخوام به کسی که خیلییی دوسش دارم اعتراف کنم پس.... لی ات حاضری با من پارک جیمین ازدواج کنی ( زانو میزنه و یه جعبه ی کوچیک که توش انگشتره رو در میاره و سمت ات میگیره )
ات : وایییییی شوخی که نمیکنیییی
جیمین : خیلیم جدیم
ات : وایییی قبولهههه
جیمین بلند میشه و ات رو بغل میکنه و میچرخونتش
ات رو میزاره زمین و انگشتر رو میندازه دیت ات
آرمیها: بوسش کن بوسش کنننننن( جیغغغغغغ)
و جیمین لبای ات رو میبوسه
و بعد دوسال یه دختر خوشگل به اسم لونا به دنیا میارن و به خوبی و خوشی زندگی میکنن 🥹🫠
امیدوارم خوشتون بیاد
ممنون میشم حمایت کنید
ادامه ی تک پارتی
فروشنده : ببخشید ولی نشناختم
صاحب مغازه : وای سلام آقای پارک سلام خانم لی
جیمین : دفعه ی بعدی که اومدم این لند هور رو نبینماا
صاحب مغازه: چشم حتما خانم کیممم ( فروشنده )شما اخراجیی خب بفرمائید چی میخواستید
ات : اون لباس آبی رو بیارید
( صاحب مغازه رو با @ این نشون میدم )
@: حتما چشم
ات رفت لباس رو پرو کرد و همون لباس رو گرفت
ات : خب جیمینا نوبت توعه
جیمین : اون لباسه چطوره
ات : عوممم.... خوبه
جیمین : پس همون رو میگیرم
جیمینم اون لباسه رو گرفت
ات : عه راستی من کفش نگرفتم
جیمین : بریم بگیر
ات : اون چطوره
جیمین : خوبه
ات ویو
کفشه خیلی قشنگ بود رفتم اونو گرفتم و از جیمین خدافظی کردم و رفتم خونه تا حاضر شم ساعت ۵ بود
سریع رفتم خونه و رفتم تو اتاقم و لباسا رو با هم ست کردم و پوشیدم و آرایش کردم چون میکاپ آرتیستم مریض شده بود و نیومده بود خودم آرایش کردم و
دیدم ساعت ۶ سریع راه افتادم رفتم سمت استادیوم ( درست نوشتم ؟)
سریع رفتم تو اتاق کوچیکی که پشت صحنه بود که دیدم جیمینم اونجاست
ات : دیر که نکردم
جیمین : نه به موقع رسیدی نیمساعت مونده
ات : خب بزار موهامو درست کنم
نیمساعت بعد
جیمین : ات بدو شروع شددد
ات : اومدم
با جیمین رفتیم رو صحنه و آهنگ رو خوندیم
بعد تموم شدن آهنگ
جیمین گفت.
جیمین: امروز میخوام به کسی که خیلییی دوسش دارم اعتراف کنم پس.... لی ات حاضری با من پارک جیمین ازدواج کنی ( زانو میزنه و یه جعبه ی کوچیک که توش انگشتره رو در میاره و سمت ات میگیره )
ات : وایییییی شوخی که نمیکنیییی
جیمین : خیلیم جدیم
ات : وایییی قبولهههه
جیمین بلند میشه و ات رو بغل میکنه و میچرخونتش
ات رو میزاره زمین و انگشتر رو میندازه دیت ات
آرمیها: بوسش کن بوسش کنننننن( جیغغغغغغ)
و جیمین لبای ات رو میبوسه
و بعد دوسال یه دختر خوشگل به اسم لونا به دنیا میارن و به خوبی و خوشی زندگی میکنن 🥹🫠
امیدوارم خوشتون بیاد
ممنون میشم حمایت کنید
۱۵.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.