چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part¹⁶
انگار، که توی عمق دریآ باشه،صدای کوک، همونقدر گنگ و نامفهوم توی سرش اکو میشد..
جیسو..
دیگه..
نیست..نیست..
کوک پوفی کشید و گفت:جیمین..متاسفم اینو میگم اما جیسوو..جیسو مرده..دیشب سکته قلبی کرده..دکترا نتونستن کاری کنن قلبش دیگه جواب نداده..من..من صبح فهمیدم و خب..
به جیمین خیره شد.
هیچ هیچ هیچ..عکس العملی از جیمین ندید.
پسرک،فقط خیره به چشمای گردالی کوک بود..پلک نمیزد..و چه کسی از جیغ های توی سرش خبر داشت؟
هر لحظه،هر ثانیه،فقط منتظر بود کوک لباشو باز کنه و بگه همش یه شوخی بود..
توی سرش،فریاد ها بود..
یه پلک زد که اروم، قطره شفاف اشک از گونه مرواریدیش سر خورد..
گرگش خودشو به آب و آتیش میزد تا از کالبد جیمین بیرون بیاد و جونگکوک و بکشه..
کوک واقعا نگران شد.اخه پسر روبه روش انگار مجسمه بود!
اجوما و مینجی هم نگران به جیمین زل زده بودن.
رنگ جیمین هر لحظه بیشتر میپرید..
آخرش زمزمه آرومش اومد: چی..گفتی؟
یه دفعه فریادش دیوارای بیمارستان و لرزوند:توعهههه عوضیییی چههه فاکیی گفتییی هانننننن؟جیسووووو؟جیسووو مردههههه؟دارییی شوخی میکنی بام دیگهه نهههه؟؟
با دستاش یقه جونگکوک و گرفته بود و جیغ میکشید.
دوباره جیغ زد:چههه زرییی زدییی هاننننن؟؟خواهرممم کجاستتتت؟خواهررر من نمرده میفهمیییییی؟نمردههههههههه!
جونگکوک هم متقابلا داد زد: من شوخی نمیکنممم!جیسو مرده!جی_سو_مر_ده!
دستای لرزونش،آروم از روی یقه اش پایین اومدن.
صدای داد جونگکوک،به صداهای توی مغزش اضافه شد.
خواهرش..خواهرک مظلومش..دوردونش..تنها امید زندگیش..پر پر شد؟رفت؟به همین راحتی؟
نفس سختی کشید.
احساس میکرد اکسیژن به ریه اش نمیرسه و نیاز به اسپری آسمش داره.
سرگیجه اش بیشتر و بیشتر میشد..
مردم دورشون جمع شده بودن و مینجی اشک میریخت.
همراه با اشکایی که با شدت بیشتری پایین میومدن،لبخند غمگینی زد و گفت:دو..روغ..می..گی..تو..دروغ..میگی..ج..جیسو نمر..
و بعد این جونگکوک بود که تن بی جونشو به آغوش کشید و فریاد زد:برانکاردددد..!
الهی بچم خدا😔
یه اسپویل ریز نریم؟؟
جیسو زنده است فرزندانم😂و ما در پارت های آینده قراره شاهد دشمنی جیسو و جیمین باشیم🤌🏻مگه میشه یکی از شخصیت اصلی هامونو بکشمم؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part¹⁶
انگار، که توی عمق دریآ باشه،صدای کوک، همونقدر گنگ و نامفهوم توی سرش اکو میشد..
جیسو..
دیگه..
نیست..نیست..
کوک پوفی کشید و گفت:جیمین..متاسفم اینو میگم اما جیسوو..جیسو مرده..دیشب سکته قلبی کرده..دکترا نتونستن کاری کنن قلبش دیگه جواب نداده..من..من صبح فهمیدم و خب..
به جیمین خیره شد.
هیچ هیچ هیچ..عکس العملی از جیمین ندید.
پسرک،فقط خیره به چشمای گردالی کوک بود..پلک نمیزد..و چه کسی از جیغ های توی سرش خبر داشت؟
هر لحظه،هر ثانیه،فقط منتظر بود کوک لباشو باز کنه و بگه همش یه شوخی بود..
توی سرش،فریاد ها بود..
یه پلک زد که اروم، قطره شفاف اشک از گونه مرواریدیش سر خورد..
گرگش خودشو به آب و آتیش میزد تا از کالبد جیمین بیرون بیاد و جونگکوک و بکشه..
کوک واقعا نگران شد.اخه پسر روبه روش انگار مجسمه بود!
اجوما و مینجی هم نگران به جیمین زل زده بودن.
رنگ جیمین هر لحظه بیشتر میپرید..
آخرش زمزمه آرومش اومد: چی..گفتی؟
یه دفعه فریادش دیوارای بیمارستان و لرزوند:توعهههه عوضیییی چههه فاکیی گفتییی هانننننن؟جیسووووو؟جیسووو مردههههه؟دارییی شوخی میکنی بام دیگهه نهههه؟؟
با دستاش یقه جونگکوک و گرفته بود و جیغ میکشید.
دوباره جیغ زد:چههه زرییی زدییی هاننننن؟؟خواهرممم کجاستتتت؟خواهررر من نمرده میفهمیییییی؟نمردههههههههه!
جونگکوک هم متقابلا داد زد: من شوخی نمیکنممم!جیسو مرده!جی_سو_مر_ده!
دستای لرزونش،آروم از روی یقه اش پایین اومدن.
صدای داد جونگکوک،به صداهای توی مغزش اضافه شد.
خواهرش..خواهرک مظلومش..دوردونش..تنها امید زندگیش..پر پر شد؟رفت؟به همین راحتی؟
نفس سختی کشید.
احساس میکرد اکسیژن به ریه اش نمیرسه و نیاز به اسپری آسمش داره.
سرگیجه اش بیشتر و بیشتر میشد..
مردم دورشون جمع شده بودن و مینجی اشک میریخت.
همراه با اشکایی که با شدت بیشتری پایین میومدن،لبخند غمگینی زد و گفت:دو..روغ..می..گی..تو..دروغ..میگی..ج..جیسو نمر..
و بعد این جونگکوک بود که تن بی جونشو به آغوش کشید و فریاد زد:برانکاردددد..!
الهی بچم خدا😔
یه اسپویل ریز نریم؟؟
جیسو زنده است فرزندانم😂و ما در پارت های آینده قراره شاهد دشمنی جیسو و جیمین باشیم🤌🏻مگه میشه یکی از شخصیت اصلی هامونو بکشمم؟
۵.۳k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.