fake kook
fake kook
part*20
ا.ت: به چیزیم دست نزنیا
کوک: چرا
ا.ت:بی ادب
کوک:باشه کاریت ندارم ولی فردا شب دیگه کار خودم میکنم
ا.ت: فردا شب میخوای چیکار کنی
کوک: خودت باید بدونی
بلند شدم
ا.ت: نه نه کوک ترو خدا نه
کوک: چیشده
ا.ت:نمیخوام کوک من میترسم
کوک: از من میترسی
ا.ت: نه منظورم اینه من هنوز کابوس اون شب میبینم واقعا باورم نمیشد که باهام همچین کاری کردی
کوک سرشو اورد پایین دستمو گرفت
کوک: من واقعا بخاطر اون شب معذرت میخوام خیلی خیلی پشیمونم
ا.ت: ولی من نمیتونم من خیلی خیلی میترسم
کوک: باشه عزیزم خب بخواب صبح میخوایم بیدار شیم
ا.ت: باشه فردا شب که کاری نمیکنی
کوک: نه عشقم بخواب
ا.ت: خوابم نمیبره
کوک:خب چیکارت کنم خوابت ببره
ا.ت: نمیدونم
اروم دستکشید رو موهام پیشونیم بوسید
صبح
از خواب بیدار شدم
ا.ت: ایی
کوک: ها چیه
ا.ت: پات بردار لهم کردی
کوک: نمیخوام
ا.ت: چرا پات اینقدر سنگین روی شکمم خفم کرد
کوک: بخواب
ا.ت: هنوز شب نیست صبح شده
کوک: چه زود صبح شد
ا.ت: اره ولی پات رو بردار
کوک: اگه میتونی ازم جدا شو
ا.ت: نمیتونم
کوک😂
اجوما: آقا
کوک: بله
اجوما: خواستم بگم پدرتون دستور دادن امروز جلسه دیرتر شروع میشه
کوک: باشه
اجوما: صبحونه هم امادست
کوک: ممنون
اجوما: ا.ت بیدار شده
کوک: آره الان پیشمه
اجوما: خب بیاید پایین
کوک: باشه الان میایم
اجوما: خب من میرم پایین
کوک: عشقم بلند شو
ا.ت: واییی بلاخره تونستم از دستت راحت شم
کوک: اماده کن کن میخوایم باهم بریم بیرون
باهم رفتیم صبحونه خوردیم اماده شدیم رفتیم
کوک: بلاخره تونستیم باهم بریم
ا.ت: اره
کوک: تو فکری
ا.ت: نه خوبم
رسیدیم تو دفتر کوک بودم
ا.ت: یه روز باهات اومدم خب
#کوک
#فیک
#سناریو
part*20
ا.ت: به چیزیم دست نزنیا
کوک: چرا
ا.ت:بی ادب
کوک:باشه کاریت ندارم ولی فردا شب دیگه کار خودم میکنم
ا.ت: فردا شب میخوای چیکار کنی
کوک: خودت باید بدونی
بلند شدم
ا.ت: نه نه کوک ترو خدا نه
کوک: چیشده
ا.ت:نمیخوام کوک من میترسم
کوک: از من میترسی
ا.ت: نه منظورم اینه من هنوز کابوس اون شب میبینم واقعا باورم نمیشد که باهام همچین کاری کردی
کوک سرشو اورد پایین دستمو گرفت
کوک: من واقعا بخاطر اون شب معذرت میخوام خیلی خیلی پشیمونم
ا.ت: ولی من نمیتونم من خیلی خیلی میترسم
کوک: باشه عزیزم خب بخواب صبح میخوایم بیدار شیم
ا.ت: باشه فردا شب که کاری نمیکنی
کوک: نه عشقم بخواب
ا.ت: خوابم نمیبره
کوک:خب چیکارت کنم خوابت ببره
ا.ت: نمیدونم
اروم دستکشید رو موهام پیشونیم بوسید
صبح
از خواب بیدار شدم
ا.ت: ایی
کوک: ها چیه
ا.ت: پات بردار لهم کردی
کوک: نمیخوام
ا.ت: چرا پات اینقدر سنگین روی شکمم خفم کرد
کوک: بخواب
ا.ت: هنوز شب نیست صبح شده
کوک: چه زود صبح شد
ا.ت: اره ولی پات رو بردار
کوک: اگه میتونی ازم جدا شو
ا.ت: نمیتونم
کوک😂
اجوما: آقا
کوک: بله
اجوما: خواستم بگم پدرتون دستور دادن امروز جلسه دیرتر شروع میشه
کوک: باشه
اجوما: صبحونه هم امادست
کوک: ممنون
اجوما: ا.ت بیدار شده
کوک: آره الان پیشمه
اجوما: خب بیاید پایین
کوک: باشه الان میایم
اجوما: خب من میرم پایین
کوک: عشقم بلند شو
ا.ت: واییی بلاخره تونستم از دستت راحت شم
کوک: اماده کن کن میخوایم باهم بریم بیرون
باهم رفتیم صبحونه خوردیم اماده شدیم رفتیم
کوک: بلاخره تونستیم باهم بریم
ا.ت: اره
کوک: تو فکری
ا.ت: نه خوبم
رسیدیم تو دفتر کوک بودم
ا.ت: یه روز باهات اومدم خب
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.