پارت317
#پارت317
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
یاشار : داداش چه کنیم ؟!
حسام : به نگین بگو شب بیاد کافه ... باهاش حرف بزنم !
یاشار : اوکی
رو کردم سمت نگین : حسام میگه شب بیا کافه ...
نگین سری تکون داد و پا رو پا انداخت و به رو به روش زل زد ... دستی تو موهام کشیدم گوشی رو تو جیبم گذاشتم و به جلو پام خیره شدم !
(مهسا )
مهسا : حامد میشه به زندگیت برسی ؟!
چند لحظه ایی مکث کرد :خب دارم میرسم تو زندگی منی !
پوزخندی زدم : ااا حرفتو عوض نکن من همونیم که روز عقد اون رو هرزه معرفی کردی و ولش کردی یادت رفته ؟
حامد : من شرمندم !
مهسا : شرمندگیت به درد من نمیخوره !!
حامد : من تو رو میخوام !
اگه ماله قبلا بود میگفتم منم تورو میخوام ولی....
مهسا : بی...
با باز شدن در حرفم نصفه موند با دیدن آرش اب دهنمو قورت دادم رو به حامد گفتم :
بعدا بهت زنگ میزنم فعلا ...
گوشی رو قطع کردم لبخندی زدم : چیزی شده ؟!
مشکوک بهم نگاه کرد
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
یاشار : داداش چه کنیم ؟!
حسام : به نگین بگو شب بیاد کافه ... باهاش حرف بزنم !
یاشار : اوکی
رو کردم سمت نگین : حسام میگه شب بیا کافه ...
نگین سری تکون داد و پا رو پا انداخت و به رو به روش زل زد ... دستی تو موهام کشیدم گوشی رو تو جیبم گذاشتم و به جلو پام خیره شدم !
(مهسا )
مهسا : حامد میشه به زندگیت برسی ؟!
چند لحظه ایی مکث کرد :خب دارم میرسم تو زندگی منی !
پوزخندی زدم : ااا حرفتو عوض نکن من همونیم که روز عقد اون رو هرزه معرفی کردی و ولش کردی یادت رفته ؟
حامد : من شرمندم !
مهسا : شرمندگیت به درد من نمیخوره !!
حامد : من تو رو میخوام !
اگه ماله قبلا بود میگفتم منم تورو میخوام ولی....
مهسا : بی...
با باز شدن در حرفم نصفه موند با دیدن آرش اب دهنمو قورت دادم رو به حامد گفتم :
بعدا بهت زنگ میزنم فعلا ...
گوشی رو قطع کردم لبخندی زدم : چیزی شده ؟!
مشکوک بهم نگاه کرد
۲۴.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.