با لبخندنشانیخانه ی تو را می خواستم

با لبخند،نشانی#خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او،خبر نداد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد..
دیدگاه ها (۱)

هر دارو که علاج بود در#خانه داشتم اما تنم در باد،به تماشای غ...

غنچه با دل گرفته گفت:#زندگی لب زخنده بستن است گوشه ای درون خ...

بین#ما..،حادثه ی عشقـــ♥ ️به تکثیر نشست...

#دستم را بگیر ..،بـی تُـــــــــو ...تمام دنیا راهم داشته با...

السلام علیک یابن امیرالمؤمنین وبن سیدالوصیین ع

به چشمان تو می بخشم همه دار و ندارم رابه لبخند تو می بازم هم...

خب خب من اومدم با یه داستان ترسناک دیگه😁داستان ترسناک کوتاه‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط