(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 ۲۶
(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 ۲۶
ویو ا/ت : یهو گوشی کوک زنگ خورد
کوک : اهان باشه باشه بهش میگم
ا/ت : کی بود
کوک : نامجون
چرا گوشی بابا تو بر نمیداری
ا/ت : ولش کن الان نمیخوام جواب بدم
کوک : آخه گفته بریم اونجا کارمون دارن
ا/ت : ...اوف باشه بریم
کوک : بریم
.....
..........
......
کوک : سلام
÷سلام خوش اومدین
ا/ت : ممنون
×دخترم یه خبر خوب دارم
ا/ت : چی
×پسر عموت یه چیزی داره که میتونه جونگ کوک رو خوب کنه
یعنی دیگه خوناشام نباشه
و حاضره بهت بدتش
ا/ت : واقعا
× اره
کوک : اما من اینو دوست دارم
ا/ت : باشه بابا ...ممنون دوباره میام
لارا : کجا میری
ا/ت : مییرم پیش کای(پسر عموش)
لارا : ماهم میایم
....
.........
جونگ کوک : اما ا/ت من اینو دوست دارم
ا/ت : اینکه یه خوناشام باشی
نه لطفا من میخوام تو یه انسان باشی لطفا هوم
کوک :.....
لارا : بریم دیگه
.......
..............
*عمارت کای
....
کای : اووووو دختر عمو هام
ا/ت جون و لارا جون
اونا کی باشن (کوک و نامجون)
ا/ت : ایشون جونگ کوک دوست پسرمه و ایشون نامجون دوست لارا
کای : اووووو ا/ت فکر میکردم مال من باشی
*جونگ کوک و عصبانی میکنه
حونگ کوک : درست صحبت کن اون دیگه مال منه
ا/ت : خیل خب حالا اون دارو رو بهم بده
کای : در صورتی بهت میدم که خودت پیداش کنی
ا/ت : چی میگی کای توی این عمارت به این بزرگی چجوری پیداش کنم
کای : اون دیگه مشکل خودته
اگه دوست پسر نداشتی خیلی راحت بهت میدادم الان که داری خودت برو پیدا کن
ا/ت : باشه
لارا : منم میام کمک
کای : اوو دوتا خواهر بالاخره باهم خوب شدن
لارا : خوب بودیم اگه بعضیا دخالت نمیکردن
.....
........
*شروع میکنن به گشتن
ویو ا/ت : یهو گوشی کوک زنگ خورد
کوک : اهان باشه باشه بهش میگم
ا/ت : کی بود
کوک : نامجون
چرا گوشی بابا تو بر نمیداری
ا/ت : ولش کن الان نمیخوام جواب بدم
کوک : آخه گفته بریم اونجا کارمون دارن
ا/ت : ...اوف باشه بریم
کوک : بریم
.....
..........
......
کوک : سلام
÷سلام خوش اومدین
ا/ت : ممنون
×دخترم یه خبر خوب دارم
ا/ت : چی
×پسر عموت یه چیزی داره که میتونه جونگ کوک رو خوب کنه
یعنی دیگه خوناشام نباشه
و حاضره بهت بدتش
ا/ت : واقعا
× اره
کوک : اما من اینو دوست دارم
ا/ت : باشه بابا ...ممنون دوباره میام
لارا : کجا میری
ا/ت : مییرم پیش کای(پسر عموش)
لارا : ماهم میایم
....
.........
جونگ کوک : اما ا/ت من اینو دوست دارم
ا/ت : اینکه یه خوناشام باشی
نه لطفا من میخوام تو یه انسان باشی لطفا هوم
کوک :.....
لارا : بریم دیگه
.......
..............
*عمارت کای
....
کای : اووووو دختر عمو هام
ا/ت جون و لارا جون
اونا کی باشن (کوک و نامجون)
ا/ت : ایشون جونگ کوک دوست پسرمه و ایشون نامجون دوست لارا
کای : اووووو ا/ت فکر میکردم مال من باشی
*جونگ کوک و عصبانی میکنه
حونگ کوک : درست صحبت کن اون دیگه مال منه
ا/ت : خیل خب حالا اون دارو رو بهم بده
کای : در صورتی بهت میدم که خودت پیداش کنی
ا/ت : چی میگی کای توی این عمارت به این بزرگی چجوری پیداش کنم
کای : اون دیگه مشکل خودته
اگه دوست پسر نداشتی خیلی راحت بهت میدادم الان که داری خودت برو پیدا کن
ا/ت : باشه
لارا : منم میام کمک
کای : اوو دوتا خواهر بالاخره باهم خوب شدن
لارا : خوب بودیم اگه بعضیا دخالت نمیکردن
.....
........
*شروع میکنن به گشتن
۷۸.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.