(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 :۲۴
(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 :۲۴
ویو ا/ت : متاسفم جونگ کوکی
لبامو نزدیک گردنش بردم و دندونامو گذاشتم روش و شروع کردم مکیدن خونش
.....
.........
لارا : هعی ا/ت بسه بس کن کافیشه داری میکشیش
ا/ت : حححح اوووه
چرا انقدر خوب بود
و ...
چرا نمیتونستم خودمو کنترل کنم
ا/ت : کی خوب میشه
×تا یه نیم ساعت دیگه به هوش میاد
ا/ت : میخوام بالا سرش بمونم
×هر طور راحتی دخترم
.....
........
ویو ا/ت :
کنارش نشسته بودم و نگاش داشتم و گریه میکردم به جای دندونام روی گردن سفیدش که نگاه میکردم گریه هام بیشتر میشد
ا/ت :
من متاسفم تو خوب شو قول میدم دیگه پیشنهادت رو رد نکنم ....
آخه چرا پیشنهادت رو بدون فکر کردن رد کردم وقتی انقدر دوست دارم چراا..
حتما قلبتو شکستم نه
منو ببخش
حتما وقتی به هوش ببای به خاطر کاری که باهات کردم حتی نگاهمم نمیکنی
چون من با، بابام اینکارو کردم
........
......
کوک : عایی ..
ا/ت : حح به هوش اومدی (چند برابر خوشگل تر شده پوست زیادی سفیدش. لبای زیادی سرخش که دوست دارم مزشون کنم)
من ... من واقعا متاسفم
کوک : برای چی متاسفی
ا/ت : .....
عام بیا بریم پیش بابام
کوک : اوهوم
×اوه به هوش اومدین
حتما خیلی برای دخترم عزیزین که به خاطر شما بالاخره به دیدن ما اومد
÷خودتون رو معرفی نمیکنید
کوک : عااا..حتما
جئون جونگ کوک هستم
÷چه خوب
ا/ت : دیگه میرم
کوک : یااا ا/ت
نمیخوای از بابا و مامانت یه تشکر بکنی یا شاید یه خدافزی
ا/ت : هعی ولم کن کوک
کوک : یه حرف رو چند بار نمیزنن ا/ت
ا/ت : عایشش
باشه
عام....ممنون لارا....
ممنون مامان ....و ممنون بابا به خاطر کوک
×پسر خوبیه امیدوارم باهاش خوشبخت بشی ا/تم
خدافز
ا/ت : خدافز
...
........
کوک : عاح نمیدونم چرا انقدر تشنمه
...
آها راستی فقط تا اونجایی یادمه
که اومدیم خونه مامان و بابات بقیش یادم نیست میشه برام بگی ا/ت ؟
ویو ا/ت : الان باید همه چیزو بهش بگم ؟
.......
شرط پارت بعدی
لایک : ۱۰
کامنت : ۱۲
💜🙏
ویو ا/ت : متاسفم جونگ کوکی
لبامو نزدیک گردنش بردم و دندونامو گذاشتم روش و شروع کردم مکیدن خونش
.....
.........
لارا : هعی ا/ت بسه بس کن کافیشه داری میکشیش
ا/ت : حححح اوووه
چرا انقدر خوب بود
و ...
چرا نمیتونستم خودمو کنترل کنم
ا/ت : کی خوب میشه
×تا یه نیم ساعت دیگه به هوش میاد
ا/ت : میخوام بالا سرش بمونم
×هر طور راحتی دخترم
.....
........
ویو ا/ت :
کنارش نشسته بودم و نگاش داشتم و گریه میکردم به جای دندونام روی گردن سفیدش که نگاه میکردم گریه هام بیشتر میشد
ا/ت :
من متاسفم تو خوب شو قول میدم دیگه پیشنهادت رو رد نکنم ....
آخه چرا پیشنهادت رو بدون فکر کردن رد کردم وقتی انقدر دوست دارم چراا..
حتما قلبتو شکستم نه
منو ببخش
حتما وقتی به هوش ببای به خاطر کاری که باهات کردم حتی نگاهمم نمیکنی
چون من با، بابام اینکارو کردم
........
......
کوک : عایی ..
ا/ت : حح به هوش اومدی (چند برابر خوشگل تر شده پوست زیادی سفیدش. لبای زیادی سرخش که دوست دارم مزشون کنم)
من ... من واقعا متاسفم
کوک : برای چی متاسفی
ا/ت : .....
عام بیا بریم پیش بابام
کوک : اوهوم
×اوه به هوش اومدین
حتما خیلی برای دخترم عزیزین که به خاطر شما بالاخره به دیدن ما اومد
÷خودتون رو معرفی نمیکنید
کوک : عااا..حتما
جئون جونگ کوک هستم
÷چه خوب
ا/ت : دیگه میرم
کوک : یااا ا/ت
نمیخوای از بابا و مامانت یه تشکر بکنی یا شاید یه خدافزی
ا/ت : هعی ولم کن کوک
کوک : یه حرف رو چند بار نمیزنن ا/ت
ا/ت : عایشش
باشه
عام....ممنون لارا....
ممنون مامان ....و ممنون بابا به خاطر کوک
×پسر خوبیه امیدوارم باهاش خوشبخت بشی ا/تم
خدافز
ا/ت : خدافز
...
........
کوک : عاح نمیدونم چرا انقدر تشنمه
...
آها راستی فقط تا اونجایی یادمه
که اومدیم خونه مامان و بابات بقیش یادم نیست میشه برام بگی ا/ت ؟
ویو ا/ت : الان باید همه چیزو بهش بگم ؟
.......
شرط پارت بعدی
لایک : ۱۰
کامنت : ۱۲
💜🙏
۲۲.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.