part

#part_7
#رها
همون موقع وسط دعوای منو بابا در باز شد و مامان اومد تو
مامان-چخبرتونه خونه رو گذاشتید رو سرتون
رها-بیا از شوهرت بپرس
مامان-حامد چیشده؟
بابا -هیچی واسش لباس گرفتم خوشش نیومده؟
مامان-واقعا که فکر میکردم دیگه بزرگ شدی رها این کارا چیه
لباسو اوردم باال و به مامان نشون دادم
رها-ببین آخه گیر داده اینو باید بپوشم فکر کرده ریئسمه که هرچی میگه بهش بگم چش
مامان چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید
مامان-رها برو تو اتاق بعدا باهم حرف میزنیم
رها-باش
بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم
به اتاق که رسیدم چنان درو محکم کوبیدم که فکر کنم گچ دیوارم ریخت
با اعصبانیت خیره شدم به دیوار
حتما فردام میخواد بگه باید شوهر کنی دیگه
نه واقعا روش میشه همجین حرفی بزنه.؟
مرتیکه رومخ و.......
وسط فحش دادن بودم که گوشیم زنگ خورد
نازی بود جواب دادم
رها-تو دیگه زر نزن وگرنه میام جرت میدما
نازی-چته وحشی چرا پاچه میگیری؟
رها-کارتو بگو عصاب ندار
نازی-خواستم بگم فردا میای بریم خرید واسه تولد مامانت لباس ندارم
رها-همین؟
نازی-اره
رها-نه
بدون این که بزارم حرفی بزنه قطع کردم
پتورو کشیدم رو سرم خوابیدم
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_8 پوکر خیره شده بودم به دیوار رو به روم اخه به اینم م...

#part_9 #رها کلم تو گوشیم بود داشتم پابجی بازی میکردم که ناز...

#part_6 #رها خونه که رسیدم بابا نشسته بود رو مبل و داشت تلوز...

#part_5 #رها رها-نترس کچلم شم از تو خوشگترم پس نمیترشم هی خد...

P⁸- ببخشید آقایی کیم ولی میشه منو تهیونگ چند روز باهم نامزد ...

#بد_بوی#پارت_۳۱#کریستین_نه نداریم حرفی میزنی پاش وایستا_یعنی...

پارت : ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط