part

#part_8
پوکر خیره شده بودم به دیوار رو به روم
اخه به اینم میگن تولد؟
نه نه اهنگ خفنی نه رقصی نه دیجی
همه وایسادن دارن باهم فک میزنن
یه آهنگ بی کالم چرت رو مخم درحال پخشه
تیکه دادم به مبل و پاهامو انداختم روهم
به حرفای دیشب مامان فکر میکردم
گفت باید برای دانشگاهم برگردم کانادا
ولی من یه سالی میشه که درس نخوندم
عمرا بتونم تو آزمون ورودی دانشکده های اونجا قبول بشم
عمرا معلم خصوصیم بگیرم
و همچنین عمرا از همکالسی های سابقم که االن سال اول دانشگاهن بخوام که کمکم کنن
پس به این نتیجه میرسیم بتمرگم سرجام و همینجا زندگیمو کنم
ولی اگه برم کانادا اونجا راحت تر با شرایط کنار میام و راحت تر میتونم عمل کنم
ای بابا ولم کن تهش یه چی میشه دیگه
یه خیار از توی ظرف میوه برداشتم و گاز زدم
اینجا االن همه با ادب و با کالسن مثال
ولی به چپم ...من که اینطور نیستم
یه گاز دیگه به خیارم زدم و با سر و صدا میخوردم
یه زنه داشت از کنارم رد میشد
که نمیشناختمش
حتما یکی از همکارای مامان بود
چپ چپ نگام کرد منم محل خر بهش ندادم
بابا رو به روم وایساده بود و با اخم بهم زل زده بود
امروز وقتی دید اون لباسی که گفته بود نپوشیدم نزدیک بود قورتم بده
با بیخالی نگاهمو ازش گرفتم
ادامه خیارمو خوردم
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_9 #رها کلم تو گوشیم بود داشتم پابجی بازی میکردم که ناز...

#part_10 آخرای مهمونی بود همه دیگه داشتن بساتشون جمع میکردن ...

#part_7 #رها همون موقع وسط دعوای منو بابا در باز شد و مامان ...

#part_6 #رها خونه که رسیدم بابا نشسته بود رو مبل و داشت تلوز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط