هوس خان👑
#هوس_خان👑
#پارت119
اما مادر خودم کمر به قتل من بسته بود عزم کرده بود که جونمو بگیره
جونه تک پسرشو
منو برای کاری به شهر فرستادن
از شهر کا برگشتم کله خونه رو زیر و رو کردم
خبری از ماهرو نبود
مادرم سینه سپر کرد باد به غبغب انداخت جلوی روم ایستاد و گفت
_ همه چیز و به مادر ماهرو گفتم و اونم دخترش از اینجا برد
نمیدونم چطور اما خودم اونجا رسوندم میدونی جواب چی گرفتم؟
مادر ماهرو گفت دخترش رو میفرسته خارج درس بخونه!
اما تهدیدم کرد اگه با مهتاب نباشم اگه براشون نوه نیارم اگه تخمه بچه ای رو نکارم از ماهرو استفاده می کنه تا زمینم بزنه...
گفت اگه این کارو نکنم ماهرو رو شوهر میده!
تهدید از این بزرگتر؟
نفسگیر تر؟
علیرضا چه کنم؟؟؟
علیرضا سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد باورش نمی شد اما همین بود شاید یه مرد که شکسته بود ندیده بود اما منه مرد شکسته بودم
با درد نالیدم
من بدون اون دختربچه نمیتونم بدون اون دختر نمیتونم
مادرم ندونسته حکم مرگ منو صادر کرده
دور بودن از ماهرو برای من یعنی مرگ تدریجی...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#پارت119
اما مادر خودم کمر به قتل من بسته بود عزم کرده بود که جونمو بگیره
جونه تک پسرشو
منو برای کاری به شهر فرستادن
از شهر کا برگشتم کله خونه رو زیر و رو کردم
خبری از ماهرو نبود
مادرم سینه سپر کرد باد به غبغب انداخت جلوی روم ایستاد و گفت
_ همه چیز و به مادر ماهرو گفتم و اونم دخترش از اینجا برد
نمیدونم چطور اما خودم اونجا رسوندم میدونی جواب چی گرفتم؟
مادر ماهرو گفت دخترش رو میفرسته خارج درس بخونه!
اما تهدیدم کرد اگه با مهتاب نباشم اگه براشون نوه نیارم اگه تخمه بچه ای رو نکارم از ماهرو استفاده می کنه تا زمینم بزنه...
گفت اگه این کارو نکنم ماهرو رو شوهر میده!
تهدید از این بزرگتر؟
نفسگیر تر؟
علیرضا چه کنم؟؟؟
علیرضا سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد باورش نمی شد اما همین بود شاید یه مرد که شکسته بود ندیده بود اما منه مرد شکسته بودم
با درد نالیدم
من بدون اون دختربچه نمیتونم بدون اون دختر نمیتونم
مادرم ندونسته حکم مرگ منو صادر کرده
دور بودن از ماهرو برای من یعنی مرگ تدریجی...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۵.۳k
۲۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.