Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳۱
-کجا میخوای بری؟
+وای خدایا...کارم مهمه باید زود برم چیزیم نمیشه قول میدم
-من همرات میام
+نه باید تنهایی برم
~کوک همراش برو
+واااااااای.....دارم میگم باید تنهایی برم
~هرچقدم گیر داد اهمیت نده دستشم سفت بگیر
کوک میاد سمتت و دستتو میگیره
-بریم
پاهاتو میکوبی به زمین و غر میزنی
+چرا نمیفهمی باید تنها برم؟
-نمیشه
حس میکنی بیشتر داره میریزه پس تصمیم میگیری دیگه بیشتر از این لفتش ندی
+خیلی خب باشه زودباش
کوک رو میکشونی بیرون و کفشاتو سریع میپوشی
-چرا اینقد عجله داری؟
+به تو ربطی نداره فقط زودباش
کفشاتو میپوشی که کوک میکشونتت سمت ماشین
+نه ماشین نه
-چرا؟ مگه نمیگی عجله داری؟
+نمیشه باید پیاده بریم
کوک رو میکشونی سمت در حیاط که نگهت میداره
-چت شده تو
+هیچی نشده وقت ندارم انقد حرف نزن
دوباره کوک رو میکشونی سمت در حیاط و میرین بیرون،میدوی سمت خیابون که کوک دوباره متوقفت میکنه
-مواظب باش احمق
مچ دستتو میچرخونی تا دستتو ول کنه
+وای چرا نمیفهمی میگم عجله دارم
-خیلی خب باشه باهم اروم از خیابون رد میشیم
+اروم نمیشه وقت ندارم
سریع از خیابون رد میشی و دنبال یه مغازه میگردی
-دنبال چی میگردی؟
با خودت زمزمه میکنی
+انقد اینجا پرته حتی مغازه درست حسابیم پیدا نمیشه
-چی گفتی؟
+گفتم خیلی حرف میزنی
بیشتر میدوی تا یه مغازه پیدا کنی ولی یهو دلت تیر میکشه و تعادلتو از دست میدی ولی چون کوک دستتو گرفته بود نمیفتی
-برای همین گفتم مراقب باش
دستتو میزاری رو دلت و پاهاتو جمع میکنی
-چیشده؟....ا/ت خوبی؟
سرتو اروم تکون میدی
+ا...اره...
بلند میشی و دوباره میدوی ولی ایندفه یه دستتو رو دلت میزاری و با صورت جمع شده دنبال مغازه میگردی که کوک میکشونتت
-میگی دنبال چی میگردی یا برگردونمت خونه؟
دستتو از دست کوک میکشی بیرون و دلتو فشار میدی
+تو برو خونه من کار دارم فقط جلومو میگیری
پشتتو میکنی بهش و میدوی که دوباره دلت تیر میکشه و برای حفظ تعادل به دیوار تکیه میدی،کوک میاد سمتت و براید استایل بلندت میکنه
+نه...بزارم زمین خودم میتونم راه برم
-فهمیدم دنبال چی میگردی
+پس بزارم زمین الان دستت کثیف میشه
-عیب نداره
کوک برمیگرده سمت خونه
+چرا داری برمیگردی؟
-تو حتی نمیتونی راه بری،بمون خونه برات میخرم
+نمیشه اخه تو اصلا میدونی از کجا باید بخری؟
میرسین خونه و درو باز میکنه و میرین تو
~چه خبره...ا/ت حالش خوبه؟
-اره چیزی نیست
~چرا پس دستت خونیه
کوک یه نگاه معنا دار به اینگوک میکنه و اینگوکم میفهمه
~پس برای همین عجله داشت....
اینگوک میاد نزدیک
~بدش من...تو برو پد بخر
تکون میخوری تا از رو دستای کوک بیای پایین
+دارین معذبم میکنین ول کنین خودم میتونم راه برم
کوک سفت تر میگیرتت
-تکون نخور انقد
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳۱
-کجا میخوای بری؟
+وای خدایا...کارم مهمه باید زود برم چیزیم نمیشه قول میدم
-من همرات میام
+نه باید تنهایی برم
~کوک همراش برو
+واااااااای.....دارم میگم باید تنهایی برم
~هرچقدم گیر داد اهمیت نده دستشم سفت بگیر
کوک میاد سمتت و دستتو میگیره
-بریم
پاهاتو میکوبی به زمین و غر میزنی
+چرا نمیفهمی باید تنها برم؟
-نمیشه
حس میکنی بیشتر داره میریزه پس تصمیم میگیری دیگه بیشتر از این لفتش ندی
+خیلی خب باشه زودباش
کوک رو میکشونی بیرون و کفشاتو سریع میپوشی
-چرا اینقد عجله داری؟
+به تو ربطی نداره فقط زودباش
کفشاتو میپوشی که کوک میکشونتت سمت ماشین
+نه ماشین نه
-چرا؟ مگه نمیگی عجله داری؟
+نمیشه باید پیاده بریم
کوک رو میکشونی سمت در حیاط که نگهت میداره
-چت شده تو
+هیچی نشده وقت ندارم انقد حرف نزن
دوباره کوک رو میکشونی سمت در حیاط و میرین بیرون،میدوی سمت خیابون که کوک دوباره متوقفت میکنه
-مواظب باش احمق
مچ دستتو میچرخونی تا دستتو ول کنه
+وای چرا نمیفهمی میگم عجله دارم
-خیلی خب باشه باهم اروم از خیابون رد میشیم
+اروم نمیشه وقت ندارم
سریع از خیابون رد میشی و دنبال یه مغازه میگردی
-دنبال چی میگردی؟
با خودت زمزمه میکنی
+انقد اینجا پرته حتی مغازه درست حسابیم پیدا نمیشه
-چی گفتی؟
+گفتم خیلی حرف میزنی
بیشتر میدوی تا یه مغازه پیدا کنی ولی یهو دلت تیر میکشه و تعادلتو از دست میدی ولی چون کوک دستتو گرفته بود نمیفتی
-برای همین گفتم مراقب باش
دستتو میزاری رو دلت و پاهاتو جمع میکنی
-چیشده؟....ا/ت خوبی؟
سرتو اروم تکون میدی
+ا...اره...
بلند میشی و دوباره میدوی ولی ایندفه یه دستتو رو دلت میزاری و با صورت جمع شده دنبال مغازه میگردی که کوک میکشونتت
-میگی دنبال چی میگردی یا برگردونمت خونه؟
دستتو از دست کوک میکشی بیرون و دلتو فشار میدی
+تو برو خونه من کار دارم فقط جلومو میگیری
پشتتو میکنی بهش و میدوی که دوباره دلت تیر میکشه و برای حفظ تعادل به دیوار تکیه میدی،کوک میاد سمتت و براید استایل بلندت میکنه
+نه...بزارم زمین خودم میتونم راه برم
-فهمیدم دنبال چی میگردی
+پس بزارم زمین الان دستت کثیف میشه
-عیب نداره
کوک برمیگرده سمت خونه
+چرا داری برمیگردی؟
-تو حتی نمیتونی راه بری،بمون خونه برات میخرم
+نمیشه اخه تو اصلا میدونی از کجا باید بخری؟
میرسین خونه و درو باز میکنه و میرین تو
~چه خبره...ا/ت حالش خوبه؟
-اره چیزی نیست
~چرا پس دستت خونیه
کوک یه نگاه معنا دار به اینگوک میکنه و اینگوکم میفهمه
~پس برای همین عجله داشت....
اینگوک میاد نزدیک
~بدش من...تو برو پد بخر
تکون میخوری تا از رو دستای کوک بیای پایین
+دارین معذبم میکنین ول کنین خودم میتونم راه برم
کوک سفت تر میگیرتت
-تکون نخور انقد
🍃🗿
۹.۴k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.