میپنداشتم که تنهایی

می‌پنداشتم که تنهایی،
دیگر دست از جان من نخواهد کشید؛
و خستگی،
دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع کردی
و عشق باز آمد،
شعر شکوفه کرد
و کبوتر شادی بال زنان بازگشت؛
تنهایی و خستگی بر خاک ریخت.
با توام،
و آینه‌های خالی
از تصویرهای مهر و امید سرشار می‌شوند…


#احمد_شاملو

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
دیدگاه ها (۲)

تو با کدام زبان صدایم می‌زنیسکوت تو را لمس می‌کنمبه من که نگ...

کنار توست؛ اگر غم را کناری هست و پایانی .👤 سعدی

دلِ من هر چه غلط بود فراوان کردی ...[یاسر قنبرلو]

زحمتی می کشماز مردم نادان که مپرس...👤 حافظ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط