مورا دلی آینه
مورا دلی |آینه
اثری از:آزیتا قهرمان
در خانه مادرم
یک آینه ی خودی هست
تنها شیشه ای که وقتی به آن نگاه می کنم
فکر می کنم دارم خودم را می بینم
وفکر می کنم ؛ بله؛ این همان چیزی است که
من فکر می کنم ؛ من هستم
شبیه آن کسی که منم
در تنها شیشه ای که
به آن نگاه می کنم و لبخند می زنم
درست مثل بچه ای که
لبخند می زند به بچه دیگری که
همیشه دارد به او لبخند می زند ؛ به کسی
در آغوش مادرش ؛ مادری که شبیه من
به کسی که لبخند می زند
به خودش درآینه ی مادرش لبخند می زند
درآیینه ای خودی در خانه مادرش
اما اگر من جابجا شوم در سوی دیگر آینه
ناپدید می شوندهردو؛ زنی که من فکر می کردم
من بودم ؛ بچه ای که با خودش
دوست شد ؛ ما به سمت دیگر می رویم
و آینه نه دیروزی دارد نه فردا
قابش از آب است
آن جا فقط پنجره ای گشوده
زنبوری گل های شاداب تابستان را بو می کند
اثری از:آزیتا قهرمان
در خانه مادرم
یک آینه ی خودی هست
تنها شیشه ای که وقتی به آن نگاه می کنم
فکر می کنم دارم خودم را می بینم
وفکر می کنم ؛ بله؛ این همان چیزی است که
من فکر می کنم ؛ من هستم
شبیه آن کسی که منم
در تنها شیشه ای که
به آن نگاه می کنم و لبخند می زنم
درست مثل بچه ای که
لبخند می زند به بچه دیگری که
همیشه دارد به او لبخند می زند ؛ به کسی
در آغوش مادرش ؛ مادری که شبیه من
به کسی که لبخند می زند
به خودش درآینه ی مادرش لبخند می زند
درآیینه ای خودی در خانه مادرش
اما اگر من جابجا شوم در سوی دیگر آینه
ناپدید می شوندهردو؛ زنی که من فکر می کردم
من بودم ؛ بچه ای که با خودش
دوست شد ؛ ما به سمت دیگر می رویم
و آینه نه دیروزی دارد نه فردا
قابش از آب است
آن جا فقط پنجره ای گشوده
زنبوری گل های شاداب تابستان را بو می کند
- ۱۱۷
- ۰۲ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط