بلاخره جیمین پلک از روی هم برداشت سپس با گیچی و چشم های ق

بلاخره جیمین پلک از روی هم برداشت سپس با گیچی و چشم های قرمزش به اطراف نگاه کرد آه ای کشید سپس گفت : میشه .. تاکسی خبر کنی .. نمیتونم رانندگی کنم
تهیونگ اخم کرد سپس با لحن محکمی گفت : مگه پسر بچه ۵ ساله هستی خوب امضبو بمون اینجا .. ته مرگت نیومده ..
مین جی تند به تهیونگ نگاه کرد سپس چشم غزه ای بهش رفت و خطاب به جیمین گفت : جیمین امشب رو اینجا بمون تو میون‌شی و جان تا صبح خوب میشی قول میدم باشه
یوبین با نگران بلند شد: چه فکر خوبی .. خونه ما هم بیرون شهره تاکسی نمیاد اینجا برم اتاق شما رو آماده کنم
مین جی دست برادرش را در دست خودش گرفت : چت شد .. ها بازم آره
جیمین نفس های سنگینی کشید سپس دستش را روی دست مین جی گذاشت و با لبخند حاصل از تلخی گفت : مگه دست از سر ما برمیداره
مین جی غمگین نگاهش کرد
دیدگاه ها (۱)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۶ (。☬⁠。)وارد آ...

。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۷ (。☬⁠。⁠)⁩تهیونگ گوشی را پایین آورد سپس موهای ف...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۵ (。☬⁠。⁠)⁩سپس ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۴ (。☬⁠。⁠)⁩صد...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۰ (。☬⁠。⁠)⁩آرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط