قسمت غم انگیز تنهایی، "بی پناهی" است..
قسمت غم انگیز تنهایی، "بی پناهی" است..
این که یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، درست می شودی، بوسه ای، حضوری، دیداری... و هیچکس هیچ جای جهانت نباشد..
بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت ، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که اگر بارت را از شانه ات بر نمی دارد، لااقل به آزار کلام جانت را نفرساید..
در دنیای آدمهای تنها، سایه ای نیست برای خنک شدن. همیشه ظهر داغ مرداد است، وسط کویر خشکی که مارهای غاشیه دارد..
عادت می کنیم به سوختن، و کم کم تمام می شویم، بی این که یاد گرفته باشیم آسودن در امن دلبرانه یار چه معنا دارد..!
ما، خسته های مکدر تاریخ، فرزندان آزرده خواهش و دوری، قبیلهی تنهای دلتنگ. که به فریب هر سلامی لبخند زدیم و هر بوسه ای شکنجه ای شد به جانمان..
ما، که در سکوت فرسودیم و همانطور که می مردیم، هرکس حالمان را پرسید با لبخند گفتیم خوبم..!
خوبیم. به خوبی ماده سگ پیری که با درد و عذاب هفت توله مرده به دنیا آورده باشد..!
_
¹⁴00/⁴/²²
23:23
دِلی💛
این که یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، درست می شودی، بوسه ای، حضوری، دیداری... و هیچکس هیچ جای جهانت نباشد..
بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت ، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که اگر بارت را از شانه ات بر نمی دارد، لااقل به آزار کلام جانت را نفرساید..
در دنیای آدمهای تنها، سایه ای نیست برای خنک شدن. همیشه ظهر داغ مرداد است، وسط کویر خشکی که مارهای غاشیه دارد..
عادت می کنیم به سوختن، و کم کم تمام می شویم، بی این که یاد گرفته باشیم آسودن در امن دلبرانه یار چه معنا دارد..!
ما، خسته های مکدر تاریخ، فرزندان آزرده خواهش و دوری، قبیلهی تنهای دلتنگ. که به فریب هر سلامی لبخند زدیم و هر بوسه ای شکنجه ای شد به جانمان..
ما، که در سکوت فرسودیم و همانطور که می مردیم، هرکس حالمان را پرسید با لبخند گفتیم خوبم..!
خوبیم. به خوبی ماده سگ پیری که با درد و عذاب هفت توله مرده به دنیا آورده باشد..!
_
¹⁴00/⁴/²²
23:23
دِلی💛
۱۰.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۰