دیانا: از خواب پاشدم زیر دلم درد میکرد و همینطور کمرم ولی
دیانا: از خواب پاشدم زیر دلم درد میکرد و همینطور کمرم ولی جیزی نگفتم ارسلان خواب بود رفتم کارامو انجام دادم و لباس پوشیدم رفتم آشپز خونه و صبحونه رو آماده کردم و رفتم ارسلان رو صدا بزنم رفتم تو اتاق رو تخت خواب بود موهاش تو صورتش افتاده بودن رفتم رو تخت نشستم و موهاشو دست میزدم که
ارسلان: دیاناااا
دیانا: جانم
ارسلان: نکن بزا بخوابم
دیانا: پاشو لوس نشو دیگه صبحونه آماده کردم
ارسلان: میدونی امشب قراره بریم شمال
دیانا: واسه چییی
ارسلان: عقد نیکاس دیگه
دیانا: وای آره پس پاشوشوووو
ارسلان: باشه بابا.... بلند شدم دیانا رو تخت نشسته بود رفتم دست و صورتمو شستم و لباس پوشیدم و رفتم آشپز خونه
دیانا: اومدی بیا بشین
ارسلان: رفتم پشت صندلی دیانا... دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبش رو بوسیدم و رفتم نشستم پشت میز
( بعد از صبحانه )
دیانا: کم کم بریم ؟
ارسلان: آره بدو
ارسلان: دیاناااا
دیانا: جانم
ارسلان: نکن بزا بخوابم
دیانا: پاشو لوس نشو دیگه صبحونه آماده کردم
ارسلان: میدونی امشب قراره بریم شمال
دیانا: واسه چییی
ارسلان: عقد نیکاس دیگه
دیانا: وای آره پس پاشوشوووو
ارسلان: باشه بابا.... بلند شدم دیانا رو تخت نشسته بود رفتم دست و صورتمو شستم و لباس پوشیدم و رفتم آشپز خونه
دیانا: اومدی بیا بشین
ارسلان: رفتم پشت صندلی دیانا... دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبش رو بوسیدم و رفتم نشستم پشت میز
( بعد از صبحانه )
دیانا: کم کم بریم ؟
ارسلان: آره بدو
۲۳.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.