ارسلان: نشستم پشت ماشین و بعد 20مین رسیدیم دیانا رو بغل ک
ارسلان: نشستم پشت ماشین و بعد 20مین رسیدیم دیانا رو بغل کردم
دیانا : بزارم زمین
ارسلان: هیش .... بردمش تو امارت و رفتم طبقه بالا و گذاشتمش زمین
دیانا: میشه بری بیرون لباس عوض کنم ؟
ارسلان: نه 😈
دیانا: برو دیگه
ارسلان: با زبونم یه لیس به لباش زدم
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: یه رابطه کوچولو فقط باشه ؟
دیانا: وای نه
ارسلان: کوچولو قول میدم
دیانا: اومدم مخالفت کنم که انداختم رو تخت
ارسلان: لبامو گذاشتم رو لباش و آروم لباسش رو در آوردم رفتم سراغ گردنش و میک زدم لبام رو گردنش بود و دستم رو س.ی.ن.ش.و میمالید
دیانا: آی
ارسلان: کم کم رفتم پایین تر و س.ی.ن.ش رو مک زدم و یهو نک س.ی.ن.ش رو گاز گرفتم
دیانا: آیییی آروم
ارسلان: رفتم پایین و لباس زیرشو در آوردم و با یه حرکت آروم و.ا.ر.د.ش کردم
دیانا: بالشت تخت رو برداشتم و رو دلم فشار دادم و گفتم .. تروخدا آروم
ارسلان: کم کم شروع کردم و تندش کردم
نمیتونست تحمل کنه درد داشت حق هم داشت اون فقط ۱۸ سالشه میخواستم ازش جدا شم ولی نمیتونستم و هی تند تر میزدم
دیانا: آییییی آروم وایی جیققققق
ارسلان: وای نمتونم یکم دیگه تحمل کن
دیانا: اوم
( یک ساعت بعد)
دیانا: بسه دیگه نمیتونم
ارسلان: یکم دیگه متونی؟
دیانا: نه تروخدا درد دارم
ارسلان: باشه آروم ازش جدا کردم
دیانا: آخ
ارسلان: خیلی درد داری ؟
دیانا : آره
دیانا : بزارم زمین
ارسلان: هیش .... بردمش تو امارت و رفتم طبقه بالا و گذاشتمش زمین
دیانا: میشه بری بیرون لباس عوض کنم ؟
ارسلان: نه 😈
دیانا: برو دیگه
ارسلان: با زبونم یه لیس به لباش زدم
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: یه رابطه کوچولو فقط باشه ؟
دیانا: وای نه
ارسلان: کوچولو قول میدم
دیانا: اومدم مخالفت کنم که انداختم رو تخت
ارسلان: لبامو گذاشتم رو لباش و آروم لباسش رو در آوردم رفتم سراغ گردنش و میک زدم لبام رو گردنش بود و دستم رو س.ی.ن.ش.و میمالید
دیانا: آی
ارسلان: کم کم رفتم پایین تر و س.ی.ن.ش رو مک زدم و یهو نک س.ی.ن.ش رو گاز گرفتم
دیانا: آیییی آروم
ارسلان: رفتم پایین و لباس زیرشو در آوردم و با یه حرکت آروم و.ا.ر.د.ش کردم
دیانا: بالشت تخت رو برداشتم و رو دلم فشار دادم و گفتم .. تروخدا آروم
ارسلان: کم کم شروع کردم و تندش کردم
نمیتونست تحمل کنه درد داشت حق هم داشت اون فقط ۱۸ سالشه میخواستم ازش جدا شم ولی نمیتونستم و هی تند تر میزدم
دیانا: آییییی آروم وایی جیققققق
ارسلان: وای نمتونم یکم دیگه تحمل کن
دیانا: اوم
( یک ساعت بعد)
دیانا: بسه دیگه نمیتونم
ارسلان: یکم دیگه متونی؟
دیانا: نه تروخدا درد دارم
ارسلان: باشه آروم ازش جدا کردم
دیانا: آخ
ارسلان: خیلی درد داری ؟
دیانا : آره
۲۸.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.