می خواهم معنای دوست داشتن را

می خواهم معنایِ دوست داشتن را
تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی
دارد مچاله می شود
دارد می میرد
بیچاره مانده است
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدمها
دارد رنگ می بازد آنقدر که
بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم
تا مردم بپرسند از تو
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی :
دارد برایم دیوانگی می کند
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست
دیوانه ی یک بودن
دیوانه ی شب تا سحر
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ
دو نفره
دوست داشتن!
آخ امان از این دوست داشتن
که اگر ناب باشد
مستت می کند
یک مستیِ شیرین
بی پشیمانی
بی نبودن .... !
دیدگاه ها (۴)

می‌خواهم ...شبیهِ تمام کسانی ...که دوستشان داشتم ...خودم را ...

به تو اندیشیدن سکوت من است...عزیزترین ، طولانی ترین و... طوف...

ذڪـرامـشـب #شانه های خسته ام در #خدمت زلف شما #اخمهای هر شب...

#امشب در مهتاب #آغوشت #پیراهن احساسم را کنار بزنبوسه بوسه ...

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط