وارد عمارت شدین خیلی بزرگ بود اجوما گفت
وارد عمارت شدین خیلی بزرگ بود اجوما گفت
اینجا آشپزخونه هس ،اینجااتاق مهمان ، اینجا اتاق کار،
اینجا اتاق ارباب هس ،اینجا اتاق تو و ........
جیمین اجوما رو صدا کرد و اجوما تو رو زود برد اتاقت و خودش رفت پیش جیمین
رفتی نشستی روی زمین اتاقت و گریه میکردی و یواش یوش روی زمین خوابت برد
بیدار شدی دیدی ساعت 9شبه رفتی آشپزخونه چون ناهار هم نخورده بودی خیلی گشنت
بود در یخچال رو باز کردی دیدی آجوما میاد پیشت در یخچال رو زود بستی اجوما اومد گفت
#گشنته
+بله
#پیتزا دوس داری
+خیلی
پرش زمان
پیتزا 🍕 رو خوردی و از میز ناهار خوری بلند شدی تشکر کردی از اجوما و رفتی اتاقت
بعد چند دقیقه صدای از اتاق مهمان میومد جیمین با دوستاش درباره ی کارش حرف میزد
خیلی دلت میخواست بری ببینی چی میگن رفتی فال گوش 👂 وایسادی
که تهیونگ (تهیونگ دوست جیمین علامت » )
در رو باز کرد تویی که به در چسبیده بودی افتادی بقلش جیمین بهت نگاه عصبانی کرد
خیلی ترسیده بودی
»اوووو ببخشید .. حالتون خوبه
+معذرت میخوام..بب..ببخشید
»... جیمین این دختره کیه
_اسمش اته
»دوست دخترته
_.......
»باشه یه سوال پرسیدم دیگه
+م..من میرم با اجازه تون
»جیمین میتونه بیاد پیش ما ؟
_باشه بیاد
+ن.نه من ...من میرم
_ات بیا اینجا بشین !
جیمین به صندلی کنارش اشاره کرد با ترس رفتی، نشستی روی دور ترین صندلی، کنار تهیونگ جیمین خیلی بد نگات میکرد و تو سعی داشتی نادیده بگیری
اینجا آشپزخونه هس ،اینجااتاق مهمان ، اینجا اتاق کار،
اینجا اتاق ارباب هس ،اینجا اتاق تو و ........
جیمین اجوما رو صدا کرد و اجوما تو رو زود برد اتاقت و خودش رفت پیش جیمین
رفتی نشستی روی زمین اتاقت و گریه میکردی و یواش یوش روی زمین خوابت برد
بیدار شدی دیدی ساعت 9شبه رفتی آشپزخونه چون ناهار هم نخورده بودی خیلی گشنت
بود در یخچال رو باز کردی دیدی آجوما میاد پیشت در یخچال رو زود بستی اجوما اومد گفت
#گشنته
+بله
#پیتزا دوس داری
+خیلی
پرش زمان
پیتزا 🍕 رو خوردی و از میز ناهار خوری بلند شدی تشکر کردی از اجوما و رفتی اتاقت
بعد چند دقیقه صدای از اتاق مهمان میومد جیمین با دوستاش درباره ی کارش حرف میزد
خیلی دلت میخواست بری ببینی چی میگن رفتی فال گوش 👂 وایسادی
که تهیونگ (تهیونگ دوست جیمین علامت » )
در رو باز کرد تویی که به در چسبیده بودی افتادی بقلش جیمین بهت نگاه عصبانی کرد
خیلی ترسیده بودی
»اوووو ببخشید .. حالتون خوبه
+معذرت میخوام..بب..ببخشید
»... جیمین این دختره کیه
_اسمش اته
»دوست دخترته
_.......
»باشه یه سوال پرسیدم دیگه
+م..من میرم با اجازه تون
»جیمین میتونه بیاد پیش ما ؟
_باشه بیاد
+ن.نه من ...من میرم
_ات بیا اینجا بشین !
جیمین به صندلی کنارش اشاره کرد با ترس رفتی، نشستی روی دور ترین صندلی، کنار تهیونگ جیمین خیلی بد نگات میکرد و تو سعی داشتی نادیده بگیری
۱۶.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.