عشق غیر منتظره
عشق غیر منتظره
p1 ( فصل ۲ )
ویو سانا
یهویی دیدم ۱۰۰ تا بادیگارد ریختن توی حیاط و نگهبان های منو گرفتن و خود منم گرفتن که یهویی دیدم یه مرد اومد تو ، اون جئون بود
اعلامت سانا £
+ شما با چه جرعتی به معشوقه ی من صدمه زدید
£ پس اون واقعا با تو بود
+نه اون با من نبود ، ولی دیر یا زود میشه
×تو چی گفتی ؟ معشوقه ؟ خنده داره
+تو باید همون پسری باشی که آیلین دوسش داره ، تهیونگ ؟
ویو کوک
اون پسره بلند شد و اومد سمتم و شروع کرد باهام مبارزه کردن ،
+نگهبانا ، برید بیرون
و فقط منو تهیونگ و سانا موندیم
با یه لگد تهیونگ رو پخش زمین کردم ، یه کبریت در آوردم و روشنش کردم و انداختمش توی وایل و آتیش گرفت ( آیلین بیهوشه )
£ نههههههههه،
همه اومدن بیرون
رفتم آیلین رو براید استایل بغل کردم و به پسره گفتم
+میخوای عشقتو نجات بدی یا خونتو ؟
و رفتم ، اونم بیخیال من شد و رفت کمک بیاره
سوار ماشین شدم هنوز بغلم بود ، کل بدنش خونی بود ، و لباش هم همین طور ، کوک توکه از همون اول که این دختر رو دیدی میدونستی جاسوسه ، پس چرا نکشتیش، چرا نجاتش دادی ؟ یعنی عاشقشم ؟
اون لحضه یه احساس کردم تشنه ی لباشم و یه حسی بهم میگفت ببوسش
مم بهش گوش کردم و لبم و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش بعد ۵ دقیقه ازش جدا شدم و گفتم : تو دیگه مال منی ، هیچ کس حق نداره به دارایی من آسیب بزنه :)
راننده : رسیدیم
پیاده شدم و آیلین رو گذاشتم روی تختم و زخم هاشو پاک کردم ، دکتر چکش کرد و گفت تا ۱ ساعت دیگه به هوش میاد
ادامه دارد ...
۱۰ لایک، ۱۰ کامنت
خواستم دو فصلش کنم ، گفتم شاید باحال تر بشه
p1 ( فصل ۲ )
ویو سانا
یهویی دیدم ۱۰۰ تا بادیگارد ریختن توی حیاط و نگهبان های منو گرفتن و خود منم گرفتن که یهویی دیدم یه مرد اومد تو ، اون جئون بود
اعلامت سانا £
+ شما با چه جرعتی به معشوقه ی من صدمه زدید
£ پس اون واقعا با تو بود
+نه اون با من نبود ، ولی دیر یا زود میشه
×تو چی گفتی ؟ معشوقه ؟ خنده داره
+تو باید همون پسری باشی که آیلین دوسش داره ، تهیونگ ؟
ویو کوک
اون پسره بلند شد و اومد سمتم و شروع کرد باهام مبارزه کردن ،
+نگهبانا ، برید بیرون
و فقط منو تهیونگ و سانا موندیم
با یه لگد تهیونگ رو پخش زمین کردم ، یه کبریت در آوردم و روشنش کردم و انداختمش توی وایل و آتیش گرفت ( آیلین بیهوشه )
£ نههههههههه،
همه اومدن بیرون
رفتم آیلین رو براید استایل بغل کردم و به پسره گفتم
+میخوای عشقتو نجات بدی یا خونتو ؟
و رفتم ، اونم بیخیال من شد و رفت کمک بیاره
سوار ماشین شدم هنوز بغلم بود ، کل بدنش خونی بود ، و لباش هم همین طور ، کوک توکه از همون اول که این دختر رو دیدی میدونستی جاسوسه ، پس چرا نکشتیش، چرا نجاتش دادی ؟ یعنی عاشقشم ؟
اون لحضه یه احساس کردم تشنه ی لباشم و یه حسی بهم میگفت ببوسش
مم بهش گوش کردم و لبم و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش بعد ۵ دقیقه ازش جدا شدم و گفتم : تو دیگه مال منی ، هیچ کس حق نداره به دارایی من آسیب بزنه :)
راننده : رسیدیم
پیاده شدم و آیلین رو گذاشتم روی تختم و زخم هاشو پاک کردم ، دکتر چکش کرد و گفت تا ۱ ساعت دیگه به هوش میاد
ادامه دارد ...
۱۰ لایک، ۱۰ کامنت
خواستم دو فصلش کنم ، گفتم شاید باحال تر بشه
۲۲.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.