پارت ۱۲
#باوشی
من و ژان نشستیم و داشتیم به ستاره ها نگاه میکردیم و روی شنا دراز به دراز خوابیده بودیمو دستامون تو دست هم بود و نگاهامون بهم دوخته شده بود بعد یه ساعت نوری زد وای اون ستاره درخشان نمیان شد من از خوشحالی ذوق کرده بودم بعد ژانو تکون دادم گفتم ژان ببین برگشتم دیدم خوابید روشم اونور گرفتم یدونه کوبوندم رو کونش که پاشه یدونه محکم شپلق کوبوندن رو کونش پاشد گفتم هی چرا خوابیدی پاشو بینم ستارم اومد 😐بهم گفت چرا میزنی گفتم حقته چون خواب بودی بهت گفتم باید تا وقتی که ستارم میاد بیدار باشم بعد ژانم نشست و یه ایش گفت گفتم به من نگو ایش هوم😒بعد چند ساعت که ستارمو دیدم با ژان پاشدم رفتم خونش واو چه خونه بزرگی بود بعد نگاه میکردم سرم گیج میرفت اوفففف😍😍کی انقدر سریع پولدار شده وای 😍بعد رفتم روی مبل نشستم بعد ژان رفت ک برا هر دومون مشروب آورد تا بخوریم ژان رفت مشروب آورد در مشروبو باز کرد(این قسمت مثبت ۳۰ 😈😁😂)اومد بغلم نشست گفتم ژان نصب شبی مشروب گفتش که چرا که نه عشقم اومد کنارم نشست بهم یه لیوان پر مشروب داد خوردم چقدر مست کرده بودم بعد با ژان به چشای هم خیره شده بودیم گفتم ژان بازم میخوام ژان بازم برام تا پر ریخت اونم خوردم من و ژان خیلی مسط شد بودیم بعد شروع کردیم به حرع زدن به ژان گفتم ژان فهمیدی که ستاره ی من کی بود ژان گفت معلومه من اوو پرو هههه خیلی مسط بودم چرت و پرت میگفتیم بعد ژانم بهم گفت باوشی میدونی من عاشق یه دختر شدم منم حسودیم شد گفتم کی گفتش عاشق یه دختره خوشگل شدم خیلی خوشگل گفتم اون دختر منم گفتش نمیدونم عصبی شدم پاشدم برم یهو ژان پاشد دستمو گرفت منو کشید سمت خودش لباشو گذاشت زو لبامو اونارو مک میزد سفت مک میزد لب بالامو گرفت بود و مک میزد منم لب پایینشو گرفت و مک گیزد هی نفس کم میاوردیم لابه لای نفس کم آوردن هی از هم جدا میشدیم و دوباره لبا همو میخوردی که ژان دستشو برد سمت سینه هامو دستاشو میشید به سینه هام و لباسمو گرفت داشت دکمه هاشو باز میکرد دستاش هس نداشتن بخاطر همین لباسمو دکمه هاشو جر داد و لباسمو کشید پاشیین سر شونه هام پیدا بود و در همون هین لبامو محکم میبوسید ولشون نمیکرد لباش خیلی نرمو خوش مزه بودن بعد لباسم چلوش باز بود که ژان بلندم کرد بردم بلا روی تخت پرتم گرد روی تخت اومد و روم نشست دوباره لباشو گذاشت رو لبام ول نمیکرد لباسمو قشنگ کامل در آورد این دفعه سوتین تنم بود بعد منم در همون هین گرفتم لباسشو جر دادم و لباسشو در آوردم جر دادم و ژان دستشو برد و دکمه شلوارمو باز کرد منم گرفتم کمر بند و دکمه شلوارشو باز کردم و بعد ژان رفت سراغ زیپ شلوارم از لبام جدا شده بود
من و ژان نشستیم و داشتیم به ستاره ها نگاه میکردیم و روی شنا دراز به دراز خوابیده بودیمو دستامون تو دست هم بود و نگاهامون بهم دوخته شده بود بعد یه ساعت نوری زد وای اون ستاره درخشان نمیان شد من از خوشحالی ذوق کرده بودم بعد ژانو تکون دادم گفتم ژان ببین برگشتم دیدم خوابید روشم اونور گرفتم یدونه کوبوندم رو کونش که پاشه یدونه محکم شپلق کوبوندن رو کونش پاشد گفتم هی چرا خوابیدی پاشو بینم ستارم اومد 😐بهم گفت چرا میزنی گفتم حقته چون خواب بودی بهت گفتم باید تا وقتی که ستارم میاد بیدار باشم بعد ژانم نشست و یه ایش گفت گفتم به من نگو ایش هوم😒بعد چند ساعت که ستارمو دیدم با ژان پاشدم رفتم خونش واو چه خونه بزرگی بود بعد نگاه میکردم سرم گیج میرفت اوفففف😍😍کی انقدر سریع پولدار شده وای 😍بعد رفتم روی مبل نشستم بعد ژان رفت ک برا هر دومون مشروب آورد تا بخوریم ژان رفت مشروب آورد در مشروبو باز کرد(این قسمت مثبت ۳۰ 😈😁😂)اومد بغلم نشست گفتم ژان نصب شبی مشروب گفتش که چرا که نه عشقم اومد کنارم نشست بهم یه لیوان پر مشروب داد خوردم چقدر مست کرده بودم بعد با ژان به چشای هم خیره شده بودیم گفتم ژان بازم میخوام ژان بازم برام تا پر ریخت اونم خوردم من و ژان خیلی مسط شد بودیم بعد شروع کردیم به حرع زدن به ژان گفتم ژان فهمیدی که ستاره ی من کی بود ژان گفت معلومه من اوو پرو هههه خیلی مسط بودم چرت و پرت میگفتیم بعد ژانم بهم گفت باوشی میدونی من عاشق یه دختر شدم منم حسودیم شد گفتم کی گفتش عاشق یه دختره خوشگل شدم خیلی خوشگل گفتم اون دختر منم گفتش نمیدونم عصبی شدم پاشدم برم یهو ژان پاشد دستمو گرفت منو کشید سمت خودش لباشو گذاشت زو لبامو اونارو مک میزد سفت مک میزد لب بالامو گرفت بود و مک میزد منم لب پایینشو گرفت و مک گیزد هی نفس کم میاوردیم لابه لای نفس کم آوردن هی از هم جدا میشدیم و دوباره لبا همو میخوردی که ژان دستشو برد سمت سینه هامو دستاشو میشید به سینه هام و لباسمو گرفت داشت دکمه هاشو باز میکرد دستاش هس نداشتن بخاطر همین لباسمو دکمه هاشو جر داد و لباسمو کشید پاشیین سر شونه هام پیدا بود و در همون هین لبامو محکم میبوسید ولشون نمیکرد لباش خیلی نرمو خوش مزه بودن بعد لباسم چلوش باز بود که ژان بلندم کرد بردم بلا روی تخت پرتم گرد روی تخت اومد و روم نشست دوباره لباشو گذاشت رو لبام ول نمیکرد لباسمو قشنگ کامل در آورد این دفعه سوتین تنم بود بعد منم در همون هین گرفتم لباسشو جر دادم و لباسشو در آوردم جر دادم و ژان دستشو برد و دکمه شلوارمو باز کرد منم گرفتم کمر بند و دکمه شلوارشو باز کردم و بعد ژان رفت سراغ زیپ شلوارم از لبام جدا شده بود
۶.۱k
۲۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.