فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت ۲۱
ویوا/ت
خدافظی کردیم.....رفتیم توی ماشین کوک مست بود....
+کوک بزار من بشینم پشت ماشین
_نه
+چرا؟
_هیچی همینجوری
+نه؟تو الان مستی میگم یهو تصادف نکنیم.....
_عه اینجوریه باشه
+میخوای چیکار کنی....شروع کردن با سرعت بالا رانندگی بکنه....من از ترسم سفت به صندلی چسبیده بودم...چشمام و از ترس بسته بودم....
+کوک تروخدا آروم برو
_خودت خواستی
+تروخدا....از ترس قلبم داشت تو دهنم میزد.....
_باشه....سرعتم و کم کردم
+واقعا تو دیوونه ای
_فکر کنم میخوای دوباره تند برم
+وایی نه تروخدا
_خنده
+نخند....
بعد از چند دقیقه رسیدیم خیلی مست شده بود....بدنش داغ داغ بود
ویو کوک
ا/ت با این لباسش خیلی خوشگل شده....داره تحریکم میکنه....شاید همین امشب کارشو بسازم...(منحرف بازی😂)
ویو ا/ت
با کوک رفتیم توی خونه....وقتی در و بستم.... کرواتشو سریع کشید و شلش کرد....داشت کم کم نزدیکم میشد....که خوردم به دیوار.... جیه جوری بهم نزدیک شد که لبامو یک سانت فاصله داشت....
_امشب مراقب خودت باش....
+شروع کرد به بوسیدنم.....منم همراهیش کردم...شروع کرد چند تا از دکمه های لباسشو دربیاره....
بعد منو براید استایل بغل کرد.....آر پله ها رفتیم بالا....منو گذاشت روی تخت روم خیمه زد.....
پارت ۲۱
ویوا/ت
خدافظی کردیم.....رفتیم توی ماشین کوک مست بود....
+کوک بزار من بشینم پشت ماشین
_نه
+چرا؟
_هیچی همینجوری
+نه؟تو الان مستی میگم یهو تصادف نکنیم.....
_عه اینجوریه باشه
+میخوای چیکار کنی....شروع کردن با سرعت بالا رانندگی بکنه....من از ترسم سفت به صندلی چسبیده بودم...چشمام و از ترس بسته بودم....
+کوک تروخدا آروم برو
_خودت خواستی
+تروخدا....از ترس قلبم داشت تو دهنم میزد.....
_باشه....سرعتم و کم کردم
+واقعا تو دیوونه ای
_فکر کنم میخوای دوباره تند برم
+وایی نه تروخدا
_خنده
+نخند....
بعد از چند دقیقه رسیدیم خیلی مست شده بود....بدنش داغ داغ بود
ویو کوک
ا/ت با این لباسش خیلی خوشگل شده....داره تحریکم میکنه....شاید همین امشب کارشو بسازم...(منحرف بازی😂)
ویو ا/ت
با کوک رفتیم توی خونه....وقتی در و بستم.... کرواتشو سریع کشید و شلش کرد....داشت کم کم نزدیکم میشد....که خوردم به دیوار.... جیه جوری بهم نزدیک شد که لبامو یک سانت فاصله داشت....
_امشب مراقب خودت باش....
+شروع کرد به بوسیدنم.....منم همراهیش کردم...شروع کرد چند تا از دکمه های لباسشو دربیاره....
بعد منو براید استایل بغل کرد.....آر پله ها رفتیم بالا....منو گذاشت روی تخت روم خیمه زد.....
۱۲.۴k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.