سکوت دل p
سکوت دل p6
اون .... موکانجی بود ؟!
اون فرد شیزوکو رو محکم به دیوار کوبید و اومد دم گوشش : صدایی ازت بشنوم با این طرفی *یه چاقو میزاره روی آئورت شکمی شیزوکو ( به زیست ربطش نمیدم . آئورت شکمی یجورایی همون رگ خیلی مهمیه که به قلب وصله و وظیفش اینه که خونو به قلب برسونه . برگام هفتمم چه خوب یادم مونده 😂 )
نفسای شیزوکو تند تر شد و از شدت شوکش دهنش قفل شد
موکانجی گردن شیزوکو رو با یه دستش گرفت
موکانجی : چرا ؟ چرا ؟چرا بجای من اونو انتخاب کردی ؟ ینی میگی لیاقت اون از من بیشتره کا منو رد کردی ؟
شیزوکو دهنش قفل شده بود . رسما لال شده بود
موکانجی اربده میکشه : چراااااااا ؟!
و سیلی محکم به شیزوکو میزنه و شیزوکو میوفته زمین
و اینگونه بود که موکانجی اورا تا میخورد کتک زد ( راستش نمیدونستم چجوری این جمله رو بنویسم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید )
شیزوکو روی زمین افتاده بود و دیگه جونی براش نمونده بود . بدن و صورتش کبود شده بود . اما جالب ایتجاش که یه قطره عم اشک نریخت . اشکاش دیدشو تار کرده بودن ولی از اینکه موکانجی گریشو ببینه متنفر بود و یکی از خواسته های موکانجیم این بود که گریه ی شیزوکو ببینه
موکانجی : یبار دیگه تورو با اون پسره ببینم به خونوادت لوش میدم و ایندفه بجای یه نفر از ۳ نفر کتک میخوری
شیزوکو میخواست داد بزنه . میخواست بگه که اصن قضیه این نیست . قضاوتم نکن ... اما خب ... نمیتونست ...
موکانجی یه سیگار گذاشت تو دهنش : پاشو .... حوصله پلیسارو ندارم
و رفت .... ( همینقدر احساس اصن . معنی اسم موکانجی ینی بی احساس که قضیه شو میفهمین تو پارتای دیگه )
شیزوکو به هزار زحمت و ناله بلند شد . گوشه و لباسش پاره شده بود . هزچکاری جز اینکه تا خونه بدوه نداشت . نمیتونست بزاره انقد جلوی بقیه تحقیر شه
و بعله دختر قصه ما با همون بدن کبود و زخمی تا خونه تا پای جان دوید 😂
اون .... موکانجی بود ؟!
اون فرد شیزوکو رو محکم به دیوار کوبید و اومد دم گوشش : صدایی ازت بشنوم با این طرفی *یه چاقو میزاره روی آئورت شکمی شیزوکو ( به زیست ربطش نمیدم . آئورت شکمی یجورایی همون رگ خیلی مهمیه که به قلب وصله و وظیفش اینه که خونو به قلب برسونه . برگام هفتمم چه خوب یادم مونده 😂 )
نفسای شیزوکو تند تر شد و از شدت شوکش دهنش قفل شد
موکانجی گردن شیزوکو رو با یه دستش گرفت
موکانجی : چرا ؟ چرا ؟چرا بجای من اونو انتخاب کردی ؟ ینی میگی لیاقت اون از من بیشتره کا منو رد کردی ؟
شیزوکو دهنش قفل شده بود . رسما لال شده بود
موکانجی اربده میکشه : چراااااااا ؟!
و سیلی محکم به شیزوکو میزنه و شیزوکو میوفته زمین
و اینگونه بود که موکانجی اورا تا میخورد کتک زد ( راستش نمیدونستم چجوری این جمله رو بنویسم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید )
شیزوکو روی زمین افتاده بود و دیگه جونی براش نمونده بود . بدن و صورتش کبود شده بود . اما جالب ایتجاش که یه قطره عم اشک نریخت . اشکاش دیدشو تار کرده بودن ولی از اینکه موکانجی گریشو ببینه متنفر بود و یکی از خواسته های موکانجیم این بود که گریه ی شیزوکو ببینه
موکانجی : یبار دیگه تورو با اون پسره ببینم به خونوادت لوش میدم و ایندفه بجای یه نفر از ۳ نفر کتک میخوری
شیزوکو میخواست داد بزنه . میخواست بگه که اصن قضیه این نیست . قضاوتم نکن ... اما خب ... نمیتونست ...
موکانجی یه سیگار گذاشت تو دهنش : پاشو .... حوصله پلیسارو ندارم
و رفت .... ( همینقدر احساس اصن . معنی اسم موکانجی ینی بی احساس که قضیه شو میفهمین تو پارتای دیگه )
شیزوکو به هزار زحمت و ناله بلند شد . گوشه و لباسش پاره شده بود . هزچکاری جز اینکه تا خونه بدوه نداشت . نمیتونست بزاره انقد جلوی بقیه تحقیر شه
و بعله دختر قصه ما با همون بدن کبود و زخمی تا خونه تا پای جان دوید 😂
- ۱.۷k
- ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط