دلهره
# دلهره
part 1
ویو نوئل
چرا قرار نیست هیچ وقت مثل یه ادم عادی ازاد زندگی کنم چرا هیچ کی حرفمو باور نمیکنه چرا مگه چه گناهی کردم چی باعث این اتفاقات این چند سال هست
یه عالمه سوال تو ذهنم بود که جواب هیج کدوم رو نمیدونستم ایا تقصیر همه این اتفاقات خودمم
هیچی نمیدونستم ذهتم خالی از همه چیز بود کاشکی فقط همین بود اما همینا باعث میشه که منو همه یه ادم دیوونه صدا کنن البته انتظار دیگه ای ازشون نمیره ...
خیلی خسته بودم ولی چند شبه تا چشمامو رو هم میزارم چهره ش میاد جلوی چشمم هیچ وقت فکر نمیکردم کابوسام قراره به اینجا بکشه
فلش بک به شیش سال پیش ...
طبق معمول اخر زنگ کلاس بود با بچه ها جمع شده بودیم و داشتیم راجب چیز های ترسناک حرف میزدیم
اونا تجربه های عجیبی داشتن منم دوست داشتم چیزایی که اونا دیدنو ببینم
من ادم کنجکاوی بودم دوست داشتم هر چیزی رو ببینم هر چیز هیجان انکیزی رو تجربه کنم
فقط داشتم به حرفاشون گوش میدادم
جینا : نوئل تو چی تو چیزی نداری تعریف کنی
نوئل : نه من تا حالا همچین چیزایی رو تجربه نکردم و زیاد از اینجور فیلما نگاه نمیکنم ولی اینجور که شما میگید به نظر خیلی هیجان انگیز باشه دیدن و ملاقات همچین چیزا
جینا : فکر نکنم اون قدرا ه..
مدیر : شما که هنوز اینجایید نمیخواید برید خونه میدونید چقدر از زنگ گذشته
جینا : بچه ها بدویید بریم حوصله دردسر ندارم نوئل تو امروز میتونی راننده تو بپیچونی میخوام یجایی ببرمت
نوئل : باشه ببینم میتونم چیکارش کنم
part 1
ویو نوئل
چرا قرار نیست هیچ وقت مثل یه ادم عادی ازاد زندگی کنم چرا هیچ کی حرفمو باور نمیکنه چرا مگه چه گناهی کردم چی باعث این اتفاقات این چند سال هست
یه عالمه سوال تو ذهنم بود که جواب هیج کدوم رو نمیدونستم ایا تقصیر همه این اتفاقات خودمم
هیچی نمیدونستم ذهتم خالی از همه چیز بود کاشکی فقط همین بود اما همینا باعث میشه که منو همه یه ادم دیوونه صدا کنن البته انتظار دیگه ای ازشون نمیره ...
خیلی خسته بودم ولی چند شبه تا چشمامو رو هم میزارم چهره ش میاد جلوی چشمم هیچ وقت فکر نمیکردم کابوسام قراره به اینجا بکشه
فلش بک به شیش سال پیش ...
طبق معمول اخر زنگ کلاس بود با بچه ها جمع شده بودیم و داشتیم راجب چیز های ترسناک حرف میزدیم
اونا تجربه های عجیبی داشتن منم دوست داشتم چیزایی که اونا دیدنو ببینم
من ادم کنجکاوی بودم دوست داشتم هر چیزی رو ببینم هر چیز هیجان انکیزی رو تجربه کنم
فقط داشتم به حرفاشون گوش میدادم
جینا : نوئل تو چی تو چیزی نداری تعریف کنی
نوئل : نه من تا حالا همچین چیزایی رو تجربه نکردم و زیاد از اینجور فیلما نگاه نمیکنم ولی اینجور که شما میگید به نظر خیلی هیجان انگیز باشه دیدن و ملاقات همچین چیزا
جینا : فکر نکنم اون قدرا ه..
مدیر : شما که هنوز اینجایید نمیخواید برید خونه میدونید چقدر از زنگ گذشته
جینا : بچه ها بدویید بریم حوصله دردسر ندارم نوئل تو امروز میتونی راننده تو بپیچونی میخوام یجایی ببرمت
نوئل : باشه ببینم میتونم چیکارش کنم
۴.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.