عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۴

اومد و نشست رو یه صندلی و با ترس بهم نگاه میکرد
میتونستم نگاه های حسودانه ی جینا رو روی ا.ت حس کنم ولی اهمیت ندادم
ا.ت : قربان کاری داشتین ؟
جینا : اگه کاری باهاش ندارین بگین بره لطفا
نه...مثل اینکه واقعا جینا حسوده و روم غیرت داره
ولی علاقم به ا.ت بیشتر از این حرفاست پس گفتم
تهیونگ : لابد کاری داشتم که گفتم بیاد بشینه (جدی)
ا.ت : بگین میشنوم
تهیونگ : کار زیادی ندارم ولی میخوام جلوی چشمم باشی

ا.ت توی ذهنش :
وقتی اینو گفت میتونستم حجوم خون به گونه هام رو حس کنم
گونه هام سرخ شده بود....خب دست خودمم نیست من وقتی خجالت میکشم سرخ میشم
به زور زبون باز کردم و گفتم
ا.ت : خ..خب چرا ؟
تهیونگ : الان نمیتونم بگم
زده شد توی ذوقم...انگار نه انگار که من با کنجکاویم اینجا منتظریم
ساکت همونجا نشستم و نگام رو به زمین دوختم
جینا : آقای کیم هنوز به سوال من جواب ندادین
تهیونگ : خیلی خب....ببینین خانم پارک شما من رو میشناسین ؟
جینا : خب شما کیم تهیونگ هستین دیگه
تهیونگ : میدونی کار من چیه ؟
جینا : خب راستش نه
تهیونگ : من بزرگترین مافیای کره ام
اینو که گفتم چشماشو نمایشی گرد کرد و با تعجب و ترس نگام میکرد
تهیونگ : و نمیتونین پیش من نقش بازی کنین
جینا : چ...چرا باید همچین کاری کنم ؟
تهیونگ : خودتو به اون راه نزن...من میدونم که کار تو بود
جینا : کدوم کار
تهیونگ : تو بودی که سعی کردی گوشیمو هک کنی و اطلاعاتمو بگیری
جینا : ب...بذارین ت..توضیح....
(درواقع جینا مامور مخفی بود مثل ا.ت اما از یه کلانتری دیگه)
تهیونگ : نیازی نیست
بعد کشو ی میزمو باز کردمو اسلحه مو در آوردم و بدون مکث بهش شلیک کردم
وقتی اینکارو کردم ا.ت از جاش بلند شد و دستشو گرفت جلوی دهنشو جیغ زد
ا.ت : (جیغ)
تهیونگ : (بادیگاردشو صدا میکنه)
بادیگارد : بله قربان ؟
تهیونگ : اینو از اینجا ببر
بادیگارد : چشم فقط قربان میشه از این به بعد به ما بگین که میخواین یه نفرو بکشین
تهیونگ : چرا ؟
بادیگارد : چون حداقل اون موقع میتونیم زیر پاش یا روی فرش یه چیزی پهن کنیم تا اتاق کثیف نشه
تهیونگ : تو کار من دخالت میکنی ؟
بعد اسلحه مو گرفتم سمتش
بادیگارد : ن..نه قربان ف..فقط یه پیشنهاد بود
تهیونگ : کاری که میگم رو انجام بده
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

عاشق یه خلافکار شدم پادت ۱۳چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس ...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۲تهیونگ تو ذهنش :خیلی اعصابم خورد ...

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط