سه پارتی
سه پارتی
وقتی معلمتون ومپایرو مافیا بود...
۱/۳
___________
ویو ا.ت
وارد کلاس شد و روی صندلی مورد نظرش نشست ...امروز کلا با استاد کیم تهیونگ کلاس داشت ...به خاطر اینکه مدرک زیاد داره بیشتر درس ها معلممون هست ...
استاد کیم وارد شد و همه بچه ها ساکت سرجاشون نشستند ...
دروغ نگم خیلی استاد خوشگلیه...همیشه استایل های مشکی میزنه ...حقیقتا لب های قرمزی هم داره...بعضی اوقات بی دلیل یکهو از کلاس میره بیرون ...
_درس امروز در مورد فیزیک هست ولی...درس نمیدم ...
با این جمله تهیونگ همه بچه ها تعجب کردن اولین بار بود استاد کیم داشت از درسش میگذشت ...
یکی از بچه ها گفت
@پس استاد قراره چیکار کنیم ؟؟
_از مشخصاتتون بگید ...هیچوقت آنقدر دقیق بهتون نگاه نکرده بودم...از گروه خونی،مادر و پدرتون و...بگید
بچه ها شروع کردند به حرف زدن درباره خودشون و خندیدن که رسید به ا.ت
_تو موندی ...نمیخوای بگی؟!
ات:من جانگ ا.ت هستم...۲۴ سالمه گروه خونیم او منفی ...
_چ،چی؟؟
ات:گروه خونیم او منفی ...مادر و پدرم هم یکیشون وکیله و یکی دیگه متخصص جراح قلب ...
_بشین...
بچه ها باهم حرف میزدن ...استاد کیم از کلاس رفت بیرون ...
ا.ت از کلاس بیرون رفت تا آب بخوره...استاد کیم روی صندلی نشسته بود و با گوشی حرف میزد ...
_خب جئون ...محموله ها رو باید همونطور که گفتم بزاری داخل زیرزمین ..... امروز ؟!...آره خوبم باورت نمیشه چی پیدا کردم.....حالا بیام خونه بهت میگم جئون آنقدر فضولی نکن ....میدونم دوسش هم دارم .....باشه جئون جونگکوکی بای
سرش رو بالا آورد که با ا.ت مواجه شد
_اینجا چیکار میکنی ؟!
ات:اومده بودم آب بخورم ...و،ولی محموله چیه؟!
_هیچی برو تو کلاست
ات:اما میخوام بدونم ...
_جانگ ا.ت!
ات:چشم...
ا.ت برگشت که بره ولی یکدفعه برگشت ...
ات:ش،شما مافیایید؟!
_چی؟!
ات:مافیا...بهتون هم میخوره تیپ و استایل دقیقا شبیه مافیا ها هستید ...
تهیونگ هم خنده بلندی کرد
_ببینم دختر کوچولو زده به سرت؟!...برو ببینم خواب دیدی
ات:خواب ندیدم مطمئنم...
_اصلا من مافیا...چه سودی برای تو داره؟!...
ات:هیچی...فقط مافیا بودن رو دوست دارم ...
صدایی توجه ا.ت رو جلب کرد که باعث شد سرش رو بچرخونه و گردن سفیدش تو دید تهیونگ بیافته ...
تهیونگ سریع پلک زد و دستش رو تو موهاش برد...نمیتونست تحمل کنه دلش خون میخواست ...بلند شد و سمت ا.ت رفت
ات:چیزی شده ؟!
_ح،حالم بده
ات:بیایید بریم درمانگاه مدرسه
تهیونگ دستش رو پس زد
_نه ...خودم میرم
سریع از اونجا دور شد ...
ا.ت وارد کلاس شد و نشست ...چرا باید اونجوری میشد حالش ؟!...تو افکارش بود که تهیونگ وارد کلاس شد و روی صندلی معلم لم داد ...
که زنگ خورد ...زنگ بعدی با یه استاد دیگه بود و درسش رو داد و رفت
پرش زمانی ...
دوباره وارد مدرسه شد ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
وقتی معلمتون ومپایرو مافیا بود...
۱/۳
___________
ویو ا.ت
وارد کلاس شد و روی صندلی مورد نظرش نشست ...امروز کلا با استاد کیم تهیونگ کلاس داشت ...به خاطر اینکه مدرک زیاد داره بیشتر درس ها معلممون هست ...
استاد کیم وارد شد و همه بچه ها ساکت سرجاشون نشستند ...
دروغ نگم خیلی استاد خوشگلیه...همیشه استایل های مشکی میزنه ...حقیقتا لب های قرمزی هم داره...بعضی اوقات بی دلیل یکهو از کلاس میره بیرون ...
_درس امروز در مورد فیزیک هست ولی...درس نمیدم ...
با این جمله تهیونگ همه بچه ها تعجب کردن اولین بار بود استاد کیم داشت از درسش میگذشت ...
یکی از بچه ها گفت
@پس استاد قراره چیکار کنیم ؟؟
_از مشخصاتتون بگید ...هیچوقت آنقدر دقیق بهتون نگاه نکرده بودم...از گروه خونی،مادر و پدرتون و...بگید
بچه ها شروع کردند به حرف زدن درباره خودشون و خندیدن که رسید به ا.ت
_تو موندی ...نمیخوای بگی؟!
ات:من جانگ ا.ت هستم...۲۴ سالمه گروه خونیم او منفی ...
_چ،چی؟؟
ات:گروه خونیم او منفی ...مادر و پدرم هم یکیشون وکیله و یکی دیگه متخصص جراح قلب ...
_بشین...
بچه ها باهم حرف میزدن ...استاد کیم از کلاس رفت بیرون ...
ا.ت از کلاس بیرون رفت تا آب بخوره...استاد کیم روی صندلی نشسته بود و با گوشی حرف میزد ...
_خب جئون ...محموله ها رو باید همونطور که گفتم بزاری داخل زیرزمین ..... امروز ؟!...آره خوبم باورت نمیشه چی پیدا کردم.....حالا بیام خونه بهت میگم جئون آنقدر فضولی نکن ....میدونم دوسش هم دارم .....باشه جئون جونگکوکی بای
سرش رو بالا آورد که با ا.ت مواجه شد
_اینجا چیکار میکنی ؟!
ات:اومده بودم آب بخورم ...و،ولی محموله چیه؟!
_هیچی برو تو کلاست
ات:اما میخوام بدونم ...
_جانگ ا.ت!
ات:چشم...
ا.ت برگشت که بره ولی یکدفعه برگشت ...
ات:ش،شما مافیایید؟!
_چی؟!
ات:مافیا...بهتون هم میخوره تیپ و استایل دقیقا شبیه مافیا ها هستید ...
تهیونگ هم خنده بلندی کرد
_ببینم دختر کوچولو زده به سرت؟!...برو ببینم خواب دیدی
ات:خواب ندیدم مطمئنم...
_اصلا من مافیا...چه سودی برای تو داره؟!...
ات:هیچی...فقط مافیا بودن رو دوست دارم ...
صدایی توجه ا.ت رو جلب کرد که باعث شد سرش رو بچرخونه و گردن سفیدش تو دید تهیونگ بیافته ...
تهیونگ سریع پلک زد و دستش رو تو موهاش برد...نمیتونست تحمل کنه دلش خون میخواست ...بلند شد و سمت ا.ت رفت
ات:چیزی شده ؟!
_ح،حالم بده
ات:بیایید بریم درمانگاه مدرسه
تهیونگ دستش رو پس زد
_نه ...خودم میرم
سریع از اونجا دور شد ...
ا.ت وارد کلاس شد و نشست ...چرا باید اونجوری میشد حالش ؟!...تو افکارش بود که تهیونگ وارد کلاس شد و روی صندلی معلم لم داد ...
که زنگ خورد ...زنگ بعدی با یه استاد دیگه بود و درسش رو داد و رفت
پرش زمانی ...
دوباره وارد مدرسه شد ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۲۴.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.