Devil...
Devil...
پارت سوم
____________
ویو ا.ت
در آسانسور باز شد که...
با دیدن مرد روبرو تعجب کرد ...آروم احترام گذاشت وارد اسانسور شد ...خیلی کم پیش میامد کسی رئیس کمپانی رو ببینه ....
#پارک ا.ت تویی؟!
ات:ب،بله...خودمم
#اخر وقت اداری شرکت بیا دفترم ...
رییس لی از آسانسور بیرون رفت در آسانسور بسته شد و به طبقه بالا رفت ...در باز شد و ا.ت از آسانسور خارج شد
روی میز کارش نشست و شروع کرد به ادامه تحقیقش که یه ایمیل براش ارسال شد ...نگاهی به فرستنده ایمیل کرد هیچی ازش معلوم نبود ...پیام رو باز کرد ... چه کسی این موضوع رو فهمید ؟!...
_اخر تایم کاری تو دفتر رئیست نرو...
گوشیش رو کنار گذاشت ..اهمیتی بهش نداد..شروع کرد به ادامه کارش ...
پرش زمانی*
کیفش رو گرفت و سوار آسانسور شد ...شک داشت نمیدونست باید بره یا نه ...اما چرا باید اعتماد کنه ؟!...اصلا کسی پیشش نبود...دوباره اون حس لعنتی سراغش اومد ...احساس میکرد یه نفر داره بهش نگاه میکنه ...
به طبقه مورد نظر رسید ...جلو در دفتر رئیس لی وایستاد و در رو زد ...یه ایمیل براش اومد
_بهت میگم نرو داخل دفتر لعنتیی...
به اطرافش نگاهی کرد ...کسی نبود ...سریع برگشت هنوز دو قدم دور نشده بود که در دفتر باز شد
#پارک ا.ت؟!...جایی می رفتی ؟؟
ا.ت با صدای رئیس لی چشماش رو بست ...آروم برگشت ...
ات:ن،نه قربان ...
#پس بیا داخل
ات:ن،نمیشه...ی،یه کاری پیش اومد باید فوری برم
#گفتم بیا داخل ...
ات:ب،برای م،مادرم مشکلی پیش اومده باید برم
#مادر ؟؟...یادت رفته که تو هیچ کسی رو نداری؟!...هه مادر کجا بود؟!...
ا.ت لبش رو گزید ...تو دلش آرزو میکرد یه نفر بیاد که بتونه بره ...
ات:ک،کمک(آروم و زیر لب)
#نمیشنوی؟!...میخوای اخراج بشی؟!...
ا.ت آروم حرکت کرد که بره داخل همون موقع یه پسره اومد داخل که سرتاپا مشکی تنش بود ...ا.ت با دیدنش نفس آرومی کشید
_آقای لی باید بیاید
#تو کی هستی؟!
_با من بیاید میفهمید...
دو نفر اومدن و آقای لی باهاشون رفت
جونگکوک نزدیک ا.ت شد
دستی روی موهای ا.ت کشید با لحن سردی لب زد
_مواظب خودت باش کوچولو ...هرجا هرجا نرو ...
جونگکوک رفت ا.ت دنبالش دوید
ات:تو کی هستی؟!...چرا هرجا مشکل دارم میایی؟!
_بعدا میفهمی من کی هستم ...
جونگکوک از در شرکت بیرون رفت ...
ا.ت پشت سرش رفت که همون موقع ماشین جونگکوک حرکت کرد
پرش زمانی*
تو راهرو شرکت راه میرفت ...خبرهایی که میشنید خیلی براش عجیب بود ...یعنی چی؟!...چجوری تو یه شب این اتفاق افتاد؟!...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK#fake
پارت سوم
____________
ویو ا.ت
در آسانسور باز شد که...
با دیدن مرد روبرو تعجب کرد ...آروم احترام گذاشت وارد اسانسور شد ...خیلی کم پیش میامد کسی رئیس کمپانی رو ببینه ....
#پارک ا.ت تویی؟!
ات:ب،بله...خودمم
#اخر وقت اداری شرکت بیا دفترم ...
رییس لی از آسانسور بیرون رفت در آسانسور بسته شد و به طبقه بالا رفت ...در باز شد و ا.ت از آسانسور خارج شد
روی میز کارش نشست و شروع کرد به ادامه تحقیقش که یه ایمیل براش ارسال شد ...نگاهی به فرستنده ایمیل کرد هیچی ازش معلوم نبود ...پیام رو باز کرد ... چه کسی این موضوع رو فهمید ؟!...
_اخر تایم کاری تو دفتر رئیست نرو...
گوشیش رو کنار گذاشت ..اهمیتی بهش نداد..شروع کرد به ادامه کارش ...
پرش زمانی*
کیفش رو گرفت و سوار آسانسور شد ...شک داشت نمیدونست باید بره یا نه ...اما چرا باید اعتماد کنه ؟!...اصلا کسی پیشش نبود...دوباره اون حس لعنتی سراغش اومد ...احساس میکرد یه نفر داره بهش نگاه میکنه ...
به طبقه مورد نظر رسید ...جلو در دفتر رئیس لی وایستاد و در رو زد ...یه ایمیل براش اومد
_بهت میگم نرو داخل دفتر لعنتیی...
به اطرافش نگاهی کرد ...کسی نبود ...سریع برگشت هنوز دو قدم دور نشده بود که در دفتر باز شد
#پارک ا.ت؟!...جایی می رفتی ؟؟
ا.ت با صدای رئیس لی چشماش رو بست ...آروم برگشت ...
ات:ن،نه قربان ...
#پس بیا داخل
ات:ن،نمیشه...ی،یه کاری پیش اومد باید فوری برم
#گفتم بیا داخل ...
ات:ب،برای م،مادرم مشکلی پیش اومده باید برم
#مادر ؟؟...یادت رفته که تو هیچ کسی رو نداری؟!...هه مادر کجا بود؟!...
ا.ت لبش رو گزید ...تو دلش آرزو میکرد یه نفر بیاد که بتونه بره ...
ات:ک،کمک(آروم و زیر لب)
#نمیشنوی؟!...میخوای اخراج بشی؟!...
ا.ت آروم حرکت کرد که بره داخل همون موقع یه پسره اومد داخل که سرتاپا مشکی تنش بود ...ا.ت با دیدنش نفس آرومی کشید
_آقای لی باید بیاید
#تو کی هستی؟!
_با من بیاید میفهمید...
دو نفر اومدن و آقای لی باهاشون رفت
جونگکوک نزدیک ا.ت شد
دستی روی موهای ا.ت کشید با لحن سردی لب زد
_مواظب خودت باش کوچولو ...هرجا هرجا نرو ...
جونگکوک رفت ا.ت دنبالش دوید
ات:تو کی هستی؟!...چرا هرجا مشکل دارم میایی؟!
_بعدا میفهمی من کی هستم ...
جونگکوک از در شرکت بیرون رفت ...
ا.ت پشت سرش رفت که همون موقع ماشین جونگکوک حرکت کرد
پرش زمانی*
تو راهرو شرکت راه میرفت ...خبرهایی که میشنید خیلی براش عجیب بود ...یعنی چی؟!...چجوری تو یه شب این اتفاق افتاد؟!...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK#fake
۱۸.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.