سرنوشت
"سرنوشت "
p,20
.
.
.
زنی رو توی عمارت دیدم که بچه ی گوگولی و خجالتی دستشو گرفته بود و پشت مامانش قایم شده بود .... با کوک رفتیم و سلام کردیم.... جیهوپ رفت که به بقیه اتاقاشونو نشون بده و منو کوک هم پایین موندیم ...
.
ا/ت : سلام پسر کوچولو خوبی،؟
.
(یادم نمیاد اسم پسرشون چی بود 🤣)
.
پسر : من کوچولو نیستم تو خودت کوچولویی ( اخم کیوت )
.
ا/ت : اخیی ببخشید اقا پسر ( خنده )
.
کوک : خب دیگه با اجازتون ما میریم میشینیم ( بچم حسودیش کرده الهیی )
دست ا/ت رو گرفت و رفتن روی مبل نشستن
.
ا/ت : ( خنده ی اروم و تو گوش جونگ کوک ) نگو .. که به این بچه حسودی کردی .. ( خنده )
.
کوک : ( پوکر )
.
بعد از این حرف با خنده سرمو برگردوندم اون ور که یهو با صورت ی آلفای بزرگ مواجه شدم ..
جیغ بلدی کشیدم و پریدم روی جونگ کوک و سرمو بردم جای گردنش
.
ا/ت : جیغغغغ
.
کوک : اروم دختر چیزی نیس .. این الکسه سگ جیهوپ نترس
.
اینقدر ترسیده بودم که داشتم بیهوش میشوم ... از بغل جونگ کوک اروم اومدم پایین ... با قیافه ی متعجب سگه که بهش میگفتن الکس مواجه شدم.. بیچاره اونم ریده بود به خودش ... ولی خیلی بزرگ بود .. هنوز ازش میترسیدم جونگ کوک اروم دستمو گرفت و اروم گذاشت روی سر الکس ... دیدم چشماشو بست و منم چشروف کردم به ناز کردنش ... بعد از ۵ مین بالاخره ترسم ریخت و شروع کردم به ناز کردنش ...سرگرم بازی بودم که کوک لپمو بوسید سرمو برگردوندم سمتش که با اون چشمای براق و تیله ایش مواجه شدم .... یهو صدای جیهوپ نگاهمونو ازم هم جدا کرد ..
.
جیهوپ : ...........
.
.
p,20
.
.
.
زنی رو توی عمارت دیدم که بچه ی گوگولی و خجالتی دستشو گرفته بود و پشت مامانش قایم شده بود .... با کوک رفتیم و سلام کردیم.... جیهوپ رفت که به بقیه اتاقاشونو نشون بده و منو کوک هم پایین موندیم ...
.
ا/ت : سلام پسر کوچولو خوبی،؟
.
(یادم نمیاد اسم پسرشون چی بود 🤣)
.
پسر : من کوچولو نیستم تو خودت کوچولویی ( اخم کیوت )
.
ا/ت : اخیی ببخشید اقا پسر ( خنده )
.
کوک : خب دیگه با اجازتون ما میریم میشینیم ( بچم حسودیش کرده الهیی )
دست ا/ت رو گرفت و رفتن روی مبل نشستن
.
ا/ت : ( خنده ی اروم و تو گوش جونگ کوک ) نگو .. که به این بچه حسودی کردی .. ( خنده )
.
کوک : ( پوکر )
.
بعد از این حرف با خنده سرمو برگردوندم اون ور که یهو با صورت ی آلفای بزرگ مواجه شدم ..
جیغ بلدی کشیدم و پریدم روی جونگ کوک و سرمو بردم جای گردنش
.
ا/ت : جیغغغغ
.
کوک : اروم دختر چیزی نیس .. این الکسه سگ جیهوپ نترس
.
اینقدر ترسیده بودم که داشتم بیهوش میشوم ... از بغل جونگ کوک اروم اومدم پایین ... با قیافه ی متعجب سگه که بهش میگفتن الکس مواجه شدم.. بیچاره اونم ریده بود به خودش ... ولی خیلی بزرگ بود .. هنوز ازش میترسیدم جونگ کوک اروم دستمو گرفت و اروم گذاشت روی سر الکس ... دیدم چشماشو بست و منم چشروف کردم به ناز کردنش ... بعد از ۵ مین بالاخره ترسم ریخت و شروع کردم به ناز کردنش ...سرگرم بازی بودم که کوک لپمو بوسید سرمو برگردوندم سمتش که با اون چشمای براق و تیله ایش مواجه شدم .... یهو صدای جیهوپ نگاهمونو ازم هم جدا کرد ..
.
جیهوپ : ...........
.
.
- ۲۹.۵k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط