☽︎داشتم از گرمـا مـےمُـردم.
☽︎داشتم از گرمـا مـےمُـردم.
بہ رانندھ گفتم دارم از گرمـا مـےميرم.
رانندھ ڪہ پير بود گـفت:
«اين گرمـا ڪسۍ رو نمیڪشہ.»
گفتـم: «جالبہهـا، الان داريم از گرما كباب میشيم،
شش مـاه ديگھ از سرمـا سگ لـرز مۍزنيم.»
رانندھ نگاهـم ڪرد.
كمۍ بعد گفت: «من ديگہ سرمـا رو نمـےبينم.» پرسيدم: «چـــرا؟»
رانندھ گفت: «قبـل از اينڪه هوا سرد بشه میميرم.»
خنـديدم و گفتم: «خدانڪنہ.»
رانندھ گفت: «دكترا جوابم كردن،
دو سه مـاه ديگہ بيشتر زندھ نيستم.»
گفتم: «شوخی میڪنيد؟»
رانندھ گفت: «اولـش منم فكر كردم شوخيہ،
بعد ترسيدم بعدش افسرده شدم . . !
ولـے الان ديگه قبول كردم.»
ناباورانه به رانندھ نگاه كردم.
رانندھ گفت: «از بيرون خوبم، اون تو خرابه، اونجایی كه نميشہ ديد.»
به رانندھ گفتم: «پس چرا دارين كار میكنين؟»
رانندھ گفت: «هم براۍ پولش، هم برای اينڪہ فكر و خيال نكنم و سرم گرم باشه،
هم اينكه كار نكنم چی كار كنم؟!»
به رانندھ گفتم: «من باورم نميشه.»
راننده گفت: «خودم هم همين طور؛ باورم نميشه امسال زمستان را نمیبينم، باورم نمیشه ديگه برف و بارون را نمیبينم، باورم نمیشه امسال عيد كه بياد نيستم، باورم نميشه اين چھارشنبه، آخرين چهارشنبه 16شھریور عمرمه.»
به رانندھ گفتم: «اينجورۍ كه نمیشه.»
رانندھ گفت: «تازه الآنـه كه همه چی رو دوست دارم، باورت ميشه اين گرما رو چقدر دوست دارم؟»
ديگر گرما اذيتم نمیڪرد،
ديگر گرما نمیكشتم !(: ☾︎
#سروش_صحت✍🏻›››
بہ رانندھ گفتم دارم از گرمـا مـےميرم.
رانندھ ڪہ پير بود گـفت:
«اين گرمـا ڪسۍ رو نمیڪشہ.»
گفتـم: «جالبہهـا، الان داريم از گرما كباب میشيم،
شش مـاه ديگھ از سرمـا سگ لـرز مۍزنيم.»
رانندھ نگاهـم ڪرد.
كمۍ بعد گفت: «من ديگہ سرمـا رو نمـےبينم.» پرسيدم: «چـــرا؟»
رانندھ گفت: «قبـل از اينڪه هوا سرد بشه میميرم.»
خنـديدم و گفتم: «خدانڪنہ.»
رانندھ گفت: «دكترا جوابم كردن،
دو سه مـاه ديگہ بيشتر زندھ نيستم.»
گفتم: «شوخی میڪنيد؟»
رانندھ گفت: «اولـش منم فكر كردم شوخيہ،
بعد ترسيدم بعدش افسرده شدم . . !
ولـے الان ديگه قبول كردم.»
ناباورانه به رانندھ نگاه كردم.
رانندھ گفت: «از بيرون خوبم، اون تو خرابه، اونجایی كه نميشہ ديد.»
به رانندھ گفتم: «پس چرا دارين كار میكنين؟»
رانندھ گفت: «هم براۍ پولش، هم برای اينڪہ فكر و خيال نكنم و سرم گرم باشه،
هم اينكه كار نكنم چی كار كنم؟!»
به رانندھ گفتم: «من باورم نميشه.»
راننده گفت: «خودم هم همين طور؛ باورم نميشه امسال زمستان را نمیبينم، باورم نمیشه ديگه برف و بارون را نمیبينم، باورم نمیشه امسال عيد كه بياد نيستم، باورم نميشه اين چھارشنبه، آخرين چهارشنبه 16شھریور عمرمه.»
به رانندھ گفتم: «اينجورۍ كه نمیشه.»
رانندھ گفت: «تازه الآنـه كه همه چی رو دوست دارم، باورت ميشه اين گرما رو چقدر دوست دارم؟»
ديگر گرما اذيتم نمیڪرد،
ديگر گرما نمیكشتم !(: ☾︎
#سروش_صحت✍🏻›››
۴.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۱