لحظههای آخرت تلفیق شعر و جنگ بود

لحظه‌های آخرت تلفیق #شعر و #جنگ بود

ای #شهید معرکه! مردن برایت ننگ بود

باید از آن لحظه‌ها افسانه‌ای می‌ساختی

با تمام زخم‌هایت، گرچه فرصت تنگ بود

گرچه آن‌ها خواستند این‌گونه تحقیرت کنند

#چشم‌هایت باطل السحری بر این نیرنگ بود

در پلان آخرت… نه! ابتدای قصه‌ات

تیتراژ چشم تو زیباترین آهنگ بود

چوبِ در دست تو را #چوب خدا دیدیم ما

بی صدا بر شیشه‌ی شب خورد؛ گویا سنگ بود

ما رمیتَ اذ رمیتَ، چوب مامور خداست

صبغت الله‌ که هر چه غیر از آن بی رنگ بود

#چفیه و تصویر #قدس و عطر و تسبیح و #خشاب

در کنار تو نمایشگاه یک #فرهنگ بود
#يحيى_السنوار
#محمد_رسولی
دیدگاه ها (۱۳)

من #تفنگ ی شده ام رو به نبودن هایترو به یک پنجره در جمعیت تن...

پنج سال گذشت از جمعه صبحی که یک ملت پشت تلویزیون هایشان اشک ...

برای دهه نودی هایی مینویسم که حاج قاسم رو ندیدند

اِفْتَخِر! اَنْتَ فی زَمانِ نَصْرُالله...افتخار کن! تو در زم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط