پنج سال گذشت از جمعه صبحی که یک ملت پشت تلویزیون هایشان ا
پنج سال گذشت از جمعه صبحی که یک ملت پشت تلویزیون هایشان اشک میریختند؛ برخی میخکوب شده بودند و سکوت کرده بودند؛ برخی هم شادمانی میکردند که زیاد نبودند؛ از اشکهای #آقا هنگام "اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا"؛ سه بار هم گفت! از تشییع چند ده میلیونی شما که خوراک چند هفته ایِ رسانه های دنیا شده بود. حق داشتند؛ خبر شهادت شما مردم را پریشان کرده بود. ما هم با همان شور و هیجان نوجوانی سرود میخواندیم و مطالبه انتقام میکردیم. همه پروفایل ها شده بود عکس شما؛ هرجا سرک میکشیدیم تصویر شما بود در آغوش آقا، یا در کنار #ابومهدی، یا در آغوش #حاج_باقر، یا در کنار #حاج_احمد، هرچه بود عکسی از شما پشت میز ریاست نبود؛ خاکی و خودمونی.
بعد از شما اتفاقات عجیبی افتاد و ما شاهد وقایع مختلفی بودیم. سفره مردم هر روز کوچک تر شد. بنزین سه برابر شد و بساط اغتشاشات فراهم آمد. کرونا آمد و هنجار های جدید و عجیب و غریبی بین مردم بوجود آمد. انتخابات مجلس داشتیم و رفیق عزیزتان به ریاست مجلس درآمد. دوباره انتخابات داشتیم و ابراهیم #رئیسی رئیس جمهور شد؛ او بیشتر #خادم_جمهور بود. سفره مردم کوچک و کوچکتر میشد. چند ماهی کشور دوباره به بهانه #مهسا_امینی به آشوب کشیده شد و خوراک دندان گیری برای رسانه های قاتلتان بود. طوفان الاقصی داشتیم به فرماندهی #یحیی_السنوار و اسرائیل را به هفتاد سال پیش برگرداندیم. قلاده اش رها شد و شمشیر از جلو بست؛ قریب به پنجاه هزار کودک و زن و مرد بیگناه را قتل عام کرد. بعد از آن وعده صادق داشتیم؛ یک و دو! رئیس جمهورمان شهید شد و انتخابات داشتیم. کمترین مشارکت در انتخابات را هم همین امسال داشتیم؛ ولی خیالتان راحت، نتیجه اش خیلی بد نشد. به تهران حمله کردند. #سوریه هم سقوط کرد و بشار اسد متواری شد.
خلاصه که پنج سال بود ولی اندازه پنجاه سال اتفاقات عجیب و غریب افتاد. از شهید ها هم نگفتم چون خودتان بیشتر اطلاع دارید! اما با این همه #حرم هنوز هست. هنوز سایه آقا بالای سرمان است و تاجایی که توانستیم به وصیت شما عمل کردیم و تنهایش نگذاشتیم. تا جایی که شد سعی کردیم منش و مرام شما را به خودی ها گوشزد کنیم. به اندازه توانمان از #جمهوری_اسلامی دفاع کردیم و گاهی آبرو خرج کردیم و گاهی جان! با دشمنان شما دشمنی کردیم و با دوستان شما رفاقت، گاهی هم کم لطفی کردیم و بی معرفت بودیم.
آقای #حاج_قاسم! از ما راضی هستی؟
#دلنوشته
#سیزده_دی
بعد از شما اتفاقات عجیبی افتاد و ما شاهد وقایع مختلفی بودیم. سفره مردم هر روز کوچک تر شد. بنزین سه برابر شد و بساط اغتشاشات فراهم آمد. کرونا آمد و هنجار های جدید و عجیب و غریبی بین مردم بوجود آمد. انتخابات مجلس داشتیم و رفیق عزیزتان به ریاست مجلس درآمد. دوباره انتخابات داشتیم و ابراهیم #رئیسی رئیس جمهور شد؛ او بیشتر #خادم_جمهور بود. سفره مردم کوچک و کوچکتر میشد. چند ماهی کشور دوباره به بهانه #مهسا_امینی به آشوب کشیده شد و خوراک دندان گیری برای رسانه های قاتلتان بود. طوفان الاقصی داشتیم به فرماندهی #یحیی_السنوار و اسرائیل را به هفتاد سال پیش برگرداندیم. قلاده اش رها شد و شمشیر از جلو بست؛ قریب به پنجاه هزار کودک و زن و مرد بیگناه را قتل عام کرد. بعد از آن وعده صادق داشتیم؛ یک و دو! رئیس جمهورمان شهید شد و انتخابات داشتیم. کمترین مشارکت در انتخابات را هم همین امسال داشتیم؛ ولی خیالتان راحت، نتیجه اش خیلی بد نشد. به تهران حمله کردند. #سوریه هم سقوط کرد و بشار اسد متواری شد.
خلاصه که پنج سال بود ولی اندازه پنجاه سال اتفاقات عجیب و غریب افتاد. از شهید ها هم نگفتم چون خودتان بیشتر اطلاع دارید! اما با این همه #حرم هنوز هست. هنوز سایه آقا بالای سرمان است و تاجایی که توانستیم به وصیت شما عمل کردیم و تنهایش نگذاشتیم. تا جایی که شد سعی کردیم منش و مرام شما را به خودی ها گوشزد کنیم. به اندازه توانمان از #جمهوری_اسلامی دفاع کردیم و گاهی آبرو خرج کردیم و گاهی جان! با دشمنان شما دشمنی کردیم و با دوستان شما رفاقت، گاهی هم کم لطفی کردیم و بی معرفت بودیم.
آقای #حاج_قاسم! از ما راضی هستی؟
#دلنوشته
#سیزده_دی
۲۶.۴k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.