استری کیدز
#استری_کیدز
#تکپارتی
#جونگین
وقتی نمرت پایین شده بود (به عنوان برادرت)
ویو راوی
کلید رو از توی کیفت در اوردی و در سیاه رنگ خونه رو باز کردی همه ی چراغ ها باز بود و فهمیدی که برادرت قبل تو وارد خونه شده در رو بستی و به سمت در اتاقت رفتی که صدایی آشنا از طرف دیگر راهرو اومد
-بلاخره اومدی
با بی حالی جواب دادی
&اوهوم
-خسته ای..؟گرسنه ای...؟
& فقط یکم خستم میخوام برم بخوابم
-اوممم...باشه
وارد اتاقت شدی و کیفت رو گوشه ای از اتاقت رها کرده و به سمت تخت رفتی پتو رو با بی حالی روی خودت کشیدی و شروع کردی به گریه کردن چند دقیقه همینجوری که داشتی اشک میریختی ناگهان در اتاقت باز شد
-اوه.... داری گریه میکنی.....
&ن...ن..نه هق چیزی هق نیست هق....
اومد سمتت و تورو به آغوش گرفت
-چیشده میتونی بهم بگی ....کسی اذیتت کرده ......هومم
&راستش من .هق. امتحانمو هق خراب کردم.....
نفسی کشید و تورو محکم تر از قبل به آغوشش فشرد
-اه اشکالی نداره زیاد خودتو ناراحت نکن
&ولی......
-گفتم که زیاد به این چیزا فکر نکن
&جونگیناا ممنونم که همیشه پیشم بودی دوستت دارم
-منم دوستت دارم
#تکپارتی
#جونگین
وقتی نمرت پایین شده بود (به عنوان برادرت)
ویو راوی
کلید رو از توی کیفت در اوردی و در سیاه رنگ خونه رو باز کردی همه ی چراغ ها باز بود و فهمیدی که برادرت قبل تو وارد خونه شده در رو بستی و به سمت در اتاقت رفتی که صدایی آشنا از طرف دیگر راهرو اومد
-بلاخره اومدی
با بی حالی جواب دادی
&اوهوم
-خسته ای..؟گرسنه ای...؟
& فقط یکم خستم میخوام برم بخوابم
-اوممم...باشه
وارد اتاقت شدی و کیفت رو گوشه ای از اتاقت رها کرده و به سمت تخت رفتی پتو رو با بی حالی روی خودت کشیدی و شروع کردی به گریه کردن چند دقیقه همینجوری که داشتی اشک میریختی ناگهان در اتاقت باز شد
-اوه.... داری گریه میکنی.....
&ن...ن..نه هق چیزی هق نیست هق....
اومد سمتت و تورو به آغوش گرفت
-چیشده میتونی بهم بگی ....کسی اذیتت کرده ......هومم
&راستش من .هق. امتحانمو هق خراب کردم.....
نفسی کشید و تورو محکم تر از قبل به آغوشش فشرد
-اه اشکالی نداره زیاد خودتو ناراحت نکن
&ولی......
-گفتم که زیاد به این چیزا فکر نکن
&جونگیناا ممنونم که همیشه پیشم بودی دوستت دارم
-منم دوستت دارم
۱۴.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.