وقتی بدون اجازه ش رفته بودی بار.........
#تکپارتی
#لینو
ویو راوی
با دوستت نشسته بودی که بخاطر خوردن زیاد شراب از صندلی بلند شدی
&من میرم دستشویی
=باشه زود برگرد
&اوهوم
به سمت دستشویی رفتی و دستی به سرو روت کشیدی که دست های فردی دور کمرت کشیده شد سرتو برگردوندی که لبای گرم اون مرد روی لبات گذاشته شد که مشتی به سینه ی مرد زدی و مرد چند قدمی ازت فاصله گرفت دوباره به سمتت اومد و تو رو بین دو تا دستاش قفل کرد و سرش رو فرو کرد روی گردنت و بوسه های ریزی میکاشت و گاز های ریزی هم بین اون بوسه ها میگرفت
که یهو مرد به سرعت توسط فردی به سمت زمین افتاد اون فرد کسی نبود جز لینو.
لینو به سمت مرد رفت و مشت های محکمی میزد که در اخر مرد از دست لینو فرار کرد و لینو سریع به سمتت اومد
-ا.ت تو حالت خوبه؟؟
&ن...هق ......نه(با گریه)
-چیزیت که نشد کاریت که نکرد....؟
&ن...نه ...هق
-اخه دختر چرا به من دروغ میگی هان؟ چرااا؟
& متاسفم...هق ....هق .....مینهو
-اگه زود نمیرسیدم معلوم نبود اون یارو .....چیکارت میکرد.......
&متاسفم.....هق هق
دستتو گرفت و به سرعت تورو سمت ماشین برد سوار ماشین شدید
که معلوم نبود پشت این لینو ی نگران چه چیزی مخفی شده و برات چه نقشه هایی داشت
وقتی که رسیدین به سمت خونه به تویی که با حالت مظلومی خوابیدی نگاه کرد
-امروز رو خوب از تنبیهم در رفتی ولی فردا رو فکر نکنم
پایان......
#لینو
ویو راوی
با دوستت نشسته بودی که بخاطر خوردن زیاد شراب از صندلی بلند شدی
&من میرم دستشویی
=باشه زود برگرد
&اوهوم
به سمت دستشویی رفتی و دستی به سرو روت کشیدی که دست های فردی دور کمرت کشیده شد سرتو برگردوندی که لبای گرم اون مرد روی لبات گذاشته شد که مشتی به سینه ی مرد زدی و مرد چند قدمی ازت فاصله گرفت دوباره به سمتت اومد و تو رو بین دو تا دستاش قفل کرد و سرش رو فرو کرد روی گردنت و بوسه های ریزی میکاشت و گاز های ریزی هم بین اون بوسه ها میگرفت
که یهو مرد به سرعت توسط فردی به سمت زمین افتاد اون فرد کسی نبود جز لینو.
لینو به سمت مرد رفت و مشت های محکمی میزد که در اخر مرد از دست لینو فرار کرد و لینو سریع به سمتت اومد
-ا.ت تو حالت خوبه؟؟
&ن...هق ......نه(با گریه)
-چیزیت که نشد کاریت که نکرد....؟
&ن...نه ...هق
-اخه دختر چرا به من دروغ میگی هان؟ چرااا؟
& متاسفم...هق ....هق .....مینهو
-اگه زود نمیرسیدم معلوم نبود اون یارو .....چیکارت میکرد.......
&متاسفم.....هق هق
دستتو گرفت و به سرعت تورو سمت ماشین برد سوار ماشین شدید
که معلوم نبود پشت این لینو ی نگران چه چیزی مخفی شده و برات چه نقشه هایی داشت
وقتی که رسیدین به سمت خونه به تویی که با حالت مظلومی خوابیدی نگاه کرد
-امروز رو خوب از تنبیهم در رفتی ولی فردا رو فکر نکنم
پایان......
۹.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.