ما آدمهایی نبودیم که یکی را بدرقه نکرده در را روی دیگر

ما آدمهایی نبودیم که یکی را بدرقه نکرده , در را رویِ دیگری باز کنیم،
که تاوان دوست نداشته شدن هایمان را از دوست داشته شدن هایِ دیگران بگیریم...

ما آدمهایی نبودیم که دوستت دارم را حس نکرده رویِ زبان بیاوریم،
که دستهایمان هر روز خطوطِ کف دست یکی را از بَر شود و
آسمانِ چشم هایمان آیینه ی هزار نفر بوده باشد...

ما به جز لبهایمان تک تک سلول هایمان دوستت دارم را فریاد میزد،
که دستهامان حافظه داشت و نقاب بی تفاوتیمان آنقدر بزرگ نبود که کفافِ پوشاندنِ دلتنگی هایمان برایِ یکی که نبود را بدهد...

ما که تنهاییمان را دو دستی چسبیده بودیم و با دوستت دارم های
گفته و نداشته تنهایی کسی را عمیق تر نکرده بودیم و بی کسی را عضو جدانشدنی روزهایش...

ما آدم هایی بودیم که بلد نبودند اول کسی را به بودن عادت بدهند و بعد مزه نبودن را به آنها بچشانند...

ما جایگزین کردن را بلد بودیم ،شاید بیشتر از هرکس ولی فقط
دلمان نمیخواست دلمان با یکی باشد و جسممان کنارِ دیگری نفس هایِ پر از بغض بکشد...

ما فقط نمیخواستیم چشم کسی جز خودمان برایِ همیشه از عشق بترسد...
دیدگاه ها (۲۰)

از تماشای تو قسمتهای ناقص جهان شکل می گیرد ، و من که شهر ر...

دلم نمی آید به سکوت بی انتهای دیوار های پوسیده گوش نکنم... ...

هرگز نفهمیدم پشت این دوست دارم های مبهم ، طعم کدام بوسه خواب...

چه مَردان پوسیده ایی ، که زنی از پُشت درزهایی گرفته ، چَنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط