حسرت
حسرت
Part:12
"ویو هایون"
زنگ زدم که دیدم بعد چندتا بوق برداشت
میا:سلامم هایون خوشگلمم چطورییی
هایون:سلام کوچولووو خوبم تو خوبی؟!
میا:عالیم میگم نقشه رو زود بهم بگو که دل تو دلم نیستتتت
هایون:اوکی الان میگم.
خب نقشه از اینجا شروع میشه که دا یون و کوک همو دوست دارن ولی خب دا یون باور نمیکنه.
الانم میخوام امشب مهمونی دور هم داریم میخوام که به کوک بچسبی تا واکنش دا یون رو بفهمیم.
میا:اوکیه فقط دا یون میکشه مارو'خنده'
هایون:جررر'خنده'
میا:اوکی پس من برم دیگه بعدا برام لوکیشن آدرس رو بفرست
هایون:اوکی بای
میا:بای
"ویو هایون"
من و میا و دا یون بهترین دوستای هم بودیم.
ولی میا از پیشمون رفت چون مامان و باباش مجبورش کرده بودن که به المان بره و اونجا تحصیل کنه.
از اون موقع قیافش خیلی تغییر کرده خوشگل تر شده.
زنگ زدم به جونگ سو ولی جواب نداد بهش پیام داد
پیام:اگه جوابمو ندی امشب یه لباس نسبتن باز میپوشم کونت بسوزه.
و گوشیمو خاموش کردم.
"ویو دا یون"
کوک بهم گفت که امشب مهمونی داریم.
هایون،جونگ سو،من،کوک،مین سو،سنا،میا
من نمیدونم چرا ولی سنا دعوته وات.
که یهو کوک گفت
کوک:راستی سنا و مین سو ر
فیق صمیمی میا هستن واسه همین اونا دعوتن
دا یون:اووووووو پشمام
کوک:هعب غذا موخاممم
دا یون:خب بصبر الان میارممم
کوک:عررر
دای یون:بپا دمپایی داره میاد
کوک:عرررر کومکککک
دا یون:خب میتونی بیای غذا بخوریییی
کوک:آخجوننن
Part:12
"ویو هایون"
زنگ زدم که دیدم بعد چندتا بوق برداشت
میا:سلامم هایون خوشگلمم چطورییی
هایون:سلام کوچولووو خوبم تو خوبی؟!
میا:عالیم میگم نقشه رو زود بهم بگو که دل تو دلم نیستتتت
هایون:اوکی الان میگم.
خب نقشه از اینجا شروع میشه که دا یون و کوک همو دوست دارن ولی خب دا یون باور نمیکنه.
الانم میخوام امشب مهمونی دور هم داریم میخوام که به کوک بچسبی تا واکنش دا یون رو بفهمیم.
میا:اوکیه فقط دا یون میکشه مارو'خنده'
هایون:جررر'خنده'
میا:اوکی پس من برم دیگه بعدا برام لوکیشن آدرس رو بفرست
هایون:اوکی بای
میا:بای
"ویو هایون"
من و میا و دا یون بهترین دوستای هم بودیم.
ولی میا از پیشمون رفت چون مامان و باباش مجبورش کرده بودن که به المان بره و اونجا تحصیل کنه.
از اون موقع قیافش خیلی تغییر کرده خوشگل تر شده.
زنگ زدم به جونگ سو ولی جواب نداد بهش پیام داد
پیام:اگه جوابمو ندی امشب یه لباس نسبتن باز میپوشم کونت بسوزه.
و گوشیمو خاموش کردم.
"ویو دا یون"
کوک بهم گفت که امشب مهمونی داریم.
هایون،جونگ سو،من،کوک،مین سو،سنا،میا
من نمیدونم چرا ولی سنا دعوته وات.
که یهو کوک گفت
کوک:راستی سنا و مین سو ر
فیق صمیمی میا هستن واسه همین اونا دعوتن
دا یون:اووووووو پشمام
کوک:هعب غذا موخاممم
دا یون:خب بصبر الان میارممم
کوک:عررر
دای یون:بپا دمپایی داره میاد
کوک:عرررر کومکککک
دا یون:خب میتونی بیای غذا بخوریییی
کوک:آخجوننن
۶.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.