تک پارتی..شب عروسی..
تک پارتی..شب عروسی..
۰
۰
لباس خوابی که بر تن داشتی به زیبایی ماه خود نمایی میکرد
نیم روخت رو در اینه وارسی کردی:
لباس سفید رنگ حریری شکل که کمی از کمر سفید لختت رو در معرضه دید قرار داده بود , بند های باریک که روی سرشونه و ترقوه های برجستت نشسته بود با خودت فکر کردی
(زیادی..باز نیست؟)
همینطور که داشتی خودت رو داخل اینه وارسی میکردی..
دستی دور کمر باریک و لاغرت حلقه شد
فرد چونه اش رو روی سر شونه های لختت قرار داد و حلقه ی دستاش رو دور کمرت محکم تر کرد..سرت رو بالا اوردی و به انعکاس خودت و مینهو خیره شدی..
لبخندی زدی..دست های ظریفت رو روی دست های مردونه و عضلانی مینهو گذاشتی و دوباره سرت رو پایین انداختی و تازه متوجه کوچیک بودن خودت در برابر مینهو شدی
صدای بم ولی اهسته مینهو زیر گوشت نجوا شد:
-زیبای من؟
لب هاش رو به گردنت رسوند و بوسه ایی روی گردنت زد..
سعی کردی نشون ندی استرس داری..اما انکار نشدنی بود
ـ عشق من؟؟
ـ ه..هوم؟؟
حلقه دستاش رو محکم تر کرد
-چرا قلبت مثل گنجشک اینقدر تند می تپه؟؟..از چی میترسی؟؟
لبخندت کشیده تر شد
-نه از چی بترسم..
مینهو کمی سرش رو خم کرد و با نیشخند بهت خیره شد
-مطمئنی؟
خنده ایی بلند سر دادی و سعی کردی از حصاری که مینهو برات درست کرده بود بیرون بیای:
-اره ..مطمئنم
بعد از کلی تلاش از بغلش بیرون اومدی و روبه روش قرار گرفتی
ـ اخه از چی بترسم؟؟
ـ نمیدونم..شاید
ادامه دادی:
ـ شاید؟؟
با چشم هایی که ازش شیطنت می بارید بهت خیره شد:
ـ شاید از من!
شوکه شدی ..اما مینهو این اجازه رو نداد که بیشتر از این تحلیل کنی ..محکم بغلت کرد و روی شونه هاش انداختت
جیغ خفه ایی از یهویی بلند شدنت کشیدی
- هیی..مینهوو..ولمم کنن
با صدایی جیغ مانند سرش فریاد زدی اما مینهو با نیشخندی بر لب داشت چیزی نگفت و سمت تخت رفت
محمن روی تخت انداختت , روت خیمه زد
با دست هات به قفسه سینش ضربه زدی
-نکن..
با لبخندی که از سر کارش بود گفتی و بهش خیره شدی
-چیکار نکنم؟؟
از گفتنش خجالت میکشیدی ولی خب...
- میدونی چند ماه که میخوام لمست کنم؟؟ اه..حتی نمیتونی تصور کنی چطور تموم این چندماه خودم رو نگه داشتم تا لمست نکنم..
با انگشت های کشیدش بند های باریک لباس خوابت رو از سرشونت روی بازو هات پایین کشید
- هیچکس نمیتونه دیگه جلوم رو بگیره..
گفت و لب هاش رو محکم روی لب هات کبوند..
( حاظرم جونمم برات فدا کنم ..تا برام لبخند بزنی
لی مینهو
پاییز سال2024)
هانورا
۰
۰
لباس خوابی که بر تن داشتی به زیبایی ماه خود نمایی میکرد
نیم روخت رو در اینه وارسی کردی:
لباس سفید رنگ حریری شکل که کمی از کمر سفید لختت رو در معرضه دید قرار داده بود , بند های باریک که روی سرشونه و ترقوه های برجستت نشسته بود با خودت فکر کردی
(زیادی..باز نیست؟)
همینطور که داشتی خودت رو داخل اینه وارسی میکردی..
دستی دور کمر باریک و لاغرت حلقه شد
فرد چونه اش رو روی سر شونه های لختت قرار داد و حلقه ی دستاش رو دور کمرت محکم تر کرد..سرت رو بالا اوردی و به انعکاس خودت و مینهو خیره شدی..
لبخندی زدی..دست های ظریفت رو روی دست های مردونه و عضلانی مینهو گذاشتی و دوباره سرت رو پایین انداختی و تازه متوجه کوچیک بودن خودت در برابر مینهو شدی
صدای بم ولی اهسته مینهو زیر گوشت نجوا شد:
-زیبای من؟
لب هاش رو به گردنت رسوند و بوسه ایی روی گردنت زد..
سعی کردی نشون ندی استرس داری..اما انکار نشدنی بود
ـ عشق من؟؟
ـ ه..هوم؟؟
حلقه دستاش رو محکم تر کرد
-چرا قلبت مثل گنجشک اینقدر تند می تپه؟؟..از چی میترسی؟؟
لبخندت کشیده تر شد
-نه از چی بترسم..
مینهو کمی سرش رو خم کرد و با نیشخند بهت خیره شد
-مطمئنی؟
خنده ایی بلند سر دادی و سعی کردی از حصاری که مینهو برات درست کرده بود بیرون بیای:
-اره ..مطمئنم
بعد از کلی تلاش از بغلش بیرون اومدی و روبه روش قرار گرفتی
ـ اخه از چی بترسم؟؟
ـ نمیدونم..شاید
ادامه دادی:
ـ شاید؟؟
با چشم هایی که ازش شیطنت می بارید بهت خیره شد:
ـ شاید از من!
شوکه شدی ..اما مینهو این اجازه رو نداد که بیشتر از این تحلیل کنی ..محکم بغلت کرد و روی شونه هاش انداختت
جیغ خفه ایی از یهویی بلند شدنت کشیدی
- هیی..مینهوو..ولمم کنن
با صدایی جیغ مانند سرش فریاد زدی اما مینهو با نیشخندی بر لب داشت چیزی نگفت و سمت تخت رفت
محمن روی تخت انداختت , روت خیمه زد
با دست هات به قفسه سینش ضربه زدی
-نکن..
با لبخندی که از سر کارش بود گفتی و بهش خیره شدی
-چیکار نکنم؟؟
از گفتنش خجالت میکشیدی ولی خب...
- میدونی چند ماه که میخوام لمست کنم؟؟ اه..حتی نمیتونی تصور کنی چطور تموم این چندماه خودم رو نگه داشتم تا لمست نکنم..
با انگشت های کشیدش بند های باریک لباس خوابت رو از سرشونت روی بازو هات پایین کشید
- هیچکس نمیتونه دیگه جلوم رو بگیره..
گفت و لب هاش رو محکم روی لب هات کبوند..
( حاظرم جونمم برات فدا کنم ..تا برام لبخند بزنی
لی مینهو
پاییز سال2024)
هانورا
۷.۳k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.