زهرا: رفتیم درمانگاه دستم و باند بستن اسیب آنچنانی ندیدم
زهرا: رفتیم درمانگاه دستم و باند بستن اسیب آنچنانی ندیدم یکم بدنم کوفته بود همین نشسته بودم روی تخت رسول هم اون ور تر لیلا هم که نگم من زخمی شدم اون فشارش افتاده .
سعید: بفرمایید
زهرا: ممنون میل ندارم
سعید: یعنی چی خانم بردارید الان غش میکنید 😳
زهرا: من نه ولی بعضی ها بله 😁
لیلا: از پشت پرده ، خواهرم حرف اضافی ممنوع ❌
زهرا: باشه چشم
سعید: تو بردار رسول حال نداری
رسول: دستت درد نکنه لازم بود
سعید: خواهش میکنم 🤍
لیلا: زهرا چته ؟
زهرا: چیزی نیست خسته ام 😴
لیلا: درد داری ؟
زهرا: نچ
لیلا: زهراااا😥
زهرا: باز چیه ؟
لیلا: به خدا قسم اگر نیای عروسیم میکشمت 😠
ما: 😳
زهرا: یک جوری صدام زدی گفتم جنی چیزی دیدی باشه میام 😐
رسول: سعید جان عروس دعوت هستیم لیلی 🤓
سعید: عروسی ؟
رسول: اره مگه چیه ؟
سعید: گل از گلش شکفت 😁
رسول: سعید چت شد 😳
زهرا: 😂😂
لیلا: چرا میخندی ؟
زهرا: نگرفتی آقا داداش 😜
رسول: آهان گرفت بسه این دفعه واقعا لیلی لیلی 😁
سعید: عروسیه کیه وای گیج شدم 🤨
لیلا: شما از اول گیج بودی 😜
سعید: جان 🤨
زهرا: با من بود 😃
رسول: واقعا سعید با این داماد شدنت وقت دنیا رو گرفتی 😉
سعید: چیییی😳
رسول: خب یواش تر چرا داد میزنی ؟
زهرا: بنده خدا هنگ کرده آب بهش بده 😁 رسول: به خدا اگر سعید جیق بزنی خودم خفت میکنم 😐
لیلا: 😂😂
زهرا:لا إله إلا الله 🤭
رسول: کجا آقا سعید ؟
سعید: رفت داخل دیوار یعنی داشت میرفت گرفتنش .
زهرا: بگیرش بگیرش ای وای 😶
رسول: سعید جان کجا بسلامتی 🤔
سعید: دست و صورتمو بشورم
رسول: من هم میام آفرین پسر خوب
زهرا: چی میگی زشته 😐
رسول: 😆
زهرا: میخنده؟ اه زشته 🙃
رسول: خداحافظ خداحافظ 🕺🏻
لیلا: بسلامت، این ها چه اعجوبه هستن ؟
زهرا:نمی دانم
لیلا: خدا بخیر کنه 😂
زهرا: خدا کنه 😂
ببخشید کمه امیدوارم دوست داشته باشید 🥺🤍
کپی ممنوع ❌
سعید: بفرمایید
زهرا: ممنون میل ندارم
سعید: یعنی چی خانم بردارید الان غش میکنید 😳
زهرا: من نه ولی بعضی ها بله 😁
لیلا: از پشت پرده ، خواهرم حرف اضافی ممنوع ❌
زهرا: باشه چشم
سعید: تو بردار رسول حال نداری
رسول: دستت درد نکنه لازم بود
سعید: خواهش میکنم 🤍
لیلا: زهرا چته ؟
زهرا: چیزی نیست خسته ام 😴
لیلا: درد داری ؟
زهرا: نچ
لیلا: زهراااا😥
زهرا: باز چیه ؟
لیلا: به خدا قسم اگر نیای عروسیم میکشمت 😠
ما: 😳
زهرا: یک جوری صدام زدی گفتم جنی چیزی دیدی باشه میام 😐
رسول: سعید جان عروس دعوت هستیم لیلی 🤓
سعید: عروسی ؟
رسول: اره مگه چیه ؟
سعید: گل از گلش شکفت 😁
رسول: سعید چت شد 😳
زهرا: 😂😂
لیلا: چرا میخندی ؟
زهرا: نگرفتی آقا داداش 😜
رسول: آهان گرفت بسه این دفعه واقعا لیلی لیلی 😁
سعید: عروسیه کیه وای گیج شدم 🤨
لیلا: شما از اول گیج بودی 😜
سعید: جان 🤨
زهرا: با من بود 😃
رسول: واقعا سعید با این داماد شدنت وقت دنیا رو گرفتی 😉
سعید: چیییی😳
رسول: خب یواش تر چرا داد میزنی ؟
زهرا: بنده خدا هنگ کرده آب بهش بده 😁 رسول: به خدا اگر سعید جیق بزنی خودم خفت میکنم 😐
لیلا: 😂😂
زهرا:لا إله إلا الله 🤭
رسول: کجا آقا سعید ؟
سعید: رفت داخل دیوار یعنی داشت میرفت گرفتنش .
زهرا: بگیرش بگیرش ای وای 😶
رسول: سعید جان کجا بسلامتی 🤔
سعید: دست و صورتمو بشورم
رسول: من هم میام آفرین پسر خوب
زهرا: چی میگی زشته 😐
رسول: 😆
زهرا: میخنده؟ اه زشته 🙃
رسول: خداحافظ خداحافظ 🕺🏻
لیلا: بسلامت، این ها چه اعجوبه هستن ؟
زهرا:نمی دانم
لیلا: خدا بخیر کنه 😂
زهرا: خدا کنه 😂
ببخشید کمه امیدوارم دوست داشته باشید 🥺🤍
کپی ممنوع ❌
۲.۰k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.